۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه
یک کارگردان/یک فیلم : برناردو برتولوچی/پیش از انقلاب
برتولوچی کارش را با فیلم درو تلخ (1962) (ترجمه روبرت صافاریان در کتاب تاریخ سینما) آغاز می کند . فضای عمومی فیلم تحت تاثیر سبک نئورئالیسم سینمای ایتالیاست ، اما به شدت پیشرو و خلاقانه است . نحوه روایت فیلم راشمون کوروساوا را به یاد می آورد . در پی این فیلم برتولوچی یکی از بهترین آثارش را ارائه می کند و آنهم پیش از انقلاب است . و پس از آن نوبت به ساخت دنباله رو می رسد که از نگاه من بهترین اثر اوست . فیلمی برگرفته از داستانی نوشته آلبرتو مراویا که برتولوچی را در اوج کار هنری خود بعنوان فیلمساز دارد . نماهای مثال زدنی این فیلم کمتر از یاد علاقمندان سینما می رود . پس از ساخت این فیلم در سال 1970 برتولوچی دیگر چندان موفق به ارائه آثاری ارزشمند و هم تراز این فیلمها در دهه 70 نمی گردد . بحث برانگیزترین فیلم او در این دهه آخرین تانگو در پاریس است که به هیچ عنوان ارزش آثار اولیه اش را ندارد و فیلمهای 1900 و نیمه ماه آثاری متوسط و کسل کننده اند . شرایط کاری او در دهه 80 و 90 نیز چندان تفاوتی نمیکند . آخرین امپراتور اثر بزرگی است اما بدور از عناصر سینمایی برتولوچی . بودای کوچک و آسمان سرپناه نیز ارزشی به آثار او نمی افزاید . تنها در این مقطع دربند یا گرفتار (1998) فیلمی دلنشین و ارزشمند است . رویاپردازها (2003) باوجود تمام کاستی ها به دلیل آن نگاه سیاسی-اجتماعی فیلمی قابل قبول بود .
جنگ جهانی دوم یک تراژدی بود و آثار و وقایع بعد از آن یک فاجعه . آنچه بر کلیت جوامع جهان خصوصا" اروپایی رخ داد چیزی جز غمنامه های بشری نبود . از آن برادرکشی های جنگ گرفته تا فقر و فلاکت وارد بر مردم آن دوران واقعیتی تلخ است که پس از گذشت بیش از نیم قرن هنوز باورپذیر نیست . پس از پایان جنگ شرایطی اسفبار در کشورهای شرق اروپا ، آلمان ، فرانسه ، ایتالیا و ... خصوصا" به لحاظ اقتصادی حاکم شد که نتیجه ای جز در تنگنا و فشار قرار گرفتن مردم نداشت . همین روند رو به افول بود که وقوع انقلاب ها و جنبشهای کمونیستی در سالهایی دورتر را اجتناب ناپذیر نمود . سینما و به واقع در اینجا باید گفت هنرسینما با ظرافت و زیبایی تمام به کمک هنرمندانی بزرگ گزیده ای از آنچه را که رخ داده اگرچه با نگاهی خاص منعکس نموده است . برناردو برتولوچی متولد 1940 فرزند نسل سالهای پس از جنگ در ایتالیا ست که هرچه به اندیشه ها و نگرشهای درونی اش در کار هنری نزدیک می شود موفق تر عمل میکند . پیش از انقلاب محصول (1966) از یکسو نیم نگاهی به شرایط اجتماعی وقت ایتالیا دارد که پیش از این نئورئالیستها آنرا به زیبایی به تصویر کشیدند و از سوی دیگر نگاهی روشنفکرانه به اندیشه های کمونیستی پیش از انقلاب ایتالیا . فیلم با تصاویر دقیق و هنرمندانه برتولوچی همراه گردیده و به اثری به شدت به یادماندنی بدل میگردد ، نکته ای که کمتر در آثار او تکرار می شود .
۱۳۸۹ مرداد ۵, سهشنبه
once و سینمای موزیکال
۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه
بازی وبلاگی یا نمایش وبلاگی
من مرگ نور را
باور نمیکنم
و مرگ عشق های قدیمی را
مرگ گل همیشه بهاری که میشکفت
در قلب های ملتهب ما
مانند ذره
ذره مشتاق
پرواز را به جانب خورشید
آغاز کرده بودم
با این پر شکسته
تا آشیان نور
پرواز کرده بودم
من با شور وشوق
تصویرجاودانه آن عشق پاک را
در خویش داشتم
اینک منم نشسته به ویرانسرای غم
اینک منم گسسته ز خورشید و نور وعشق
درقلب من نشسته زمستان دیر پا
من را نشانده اند
من را به قعر دره بی نام و بی نشان
با سر کشانده اند
بر دست و پای من
زنجیر و کند نیست
اما درون سینه من
زخمی ست در نهان
شعری؟
نه ،
آتشی ست
این ناسروده دلم
این موج اضطراب
من مانده ام ز پا
ولی آن دورها هنوز
نوری ست
شعله ای ست
خورشید روشنی ست
که ، می خواندم مدام
اینجا درون سینه من زخم کهنه ایست
که می کاهدم مدام
با رشک نوبهار بگویید
زین قعر دره مانده ، خبر دارد؟
یا روز و روزگاری
بر عاشق شکسته ، گذر دارد؟
۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه
نگاهی موضوعی به "روبان سفید"
۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه
یک کارگردان/یک فیلم : ژاک تاتی/وقت نمایش
او نگاه مثبتی به جزئیات این جهان ندارد و تصاویرش منعکس کننده معضلات و مشکلاتی است که بطور روزمره زندگی انسان را تحت الشعاع قرار داده و بر رفتار و کنش او اثر می گذارد . اما این بیان واقعیات اجتماعی نه تنها تاثربرانگیز نیست بلکه بعضا" لبخندی نیز بر لب بیننده مینشاند . در کل درونمایه آثار ژاک تاتی شوخی است با جزئیات ناهنجار دنیای رو به رشد . در اساس هم رسالت اصلی طنز ، همین اشارات رندانه ای است که مخاطب را به تفکر وادارد و به حق ژاک تاتی از عهده این کار بسیار خوب برآمده است .
اولین فیلم بلند او که تا حدودی از فضای دیگر آثار او به دور است روز جشن(1949) نام دارد . اما پس از آن فیلمی می سازد که نقطه عطف کاری و سرآمد آثار او محسوب میشود . آن فیلم تعطیلات آقای هالو(1953) میباشد که در آن نه تنها از فضای سرد و ترحم برانگیز روز جشن فاصله میگیرد بلکه به عناصر اصلی طنز ناب نیز دست پیدا می کند .
نمایش به سال 1967 میرسد . اینبار آقای هالو برای انجام کاری اداری به پاریس آمده است که ورود او به این شهر مصادف است با فستیوالی که در آنجا در حال اجراست . گردشگران فراوانی هم برای بازدید از نمایشگاه و استفاده از امکانات این دوره به پاریس سفر کرده اند . حال ، وضعیت شهر مدرن پاریس که به تنهایی برای آقای هالو
سرگشتگی به همراه دارد با شلوغی بیش از پیش تشدید شده است . اینبار نیز طنز نمونه ژاک تاتی عناصر پیشرفته این شهر را به کنایه میگیرد . ساختمانهای زیبایی که بیشتر باعث سردرگمی مراجعان می شوند ، وسایل نقلیه ای که بیشتر عامل سلب آسایش هستند ، ابزار و وسایلی که کارآیی لازم را ندارند و در نگاه کلی تر نظمی
توخالی که خود مسبب آشفتگی افرونتر است . برخی از تصاویر در عین سادگی آنچنان نمادین و پرمفهوم هستند که چشمها را خیره میکنند . انعکاس مناظر پاریس در نمای شیشه ای ساختمانها تحسین برانگیز است . وقت نمایش فیلمیست بسیار دیدنی که از بهترین آثار ژاک تاتی قلمداد می شود . آخرین فیلم بلند او نیز فیلم ترافیک(1971) است که آن نیز در نوع خود یگانه و ارزشمند است .۱۳۸۸ اسفند ۴, سهشنبه
فیلم بازی
1 - سفر گروه موسیقی (Band,s Visit)
۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سهشنبه
یک هنرمند : 5 - کویی زیوون Cui Xiuwen











۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه
سه نگاه به " ضد مسیح "
کودکی از پرتگاهی سقوط می کند و پدر و مادر را در سوگ می نشاند . زن در شرایط روحی نامتعالی قرار میگیرد و همسرش که یک روان درمانگر است تصمیم به مداوای او میگیرد . از این پس این دو سفری را به کلبه ای در دل جنگل آغاز می کنند . هرچه پیش می رود با پیچیدگیهای روانی زن بیشتر آشنا می شویم . این شروع و پیشبرد اثر کمی نگرش ابتدایی را به زاویه روانشناختی لایه سطحی فیلم معطوف میدارد . آنچه در این میان در مرکز توجه قرار می گیرد درون به شدت مرگ اندیش زن است . در اندیشه او مرگ در دل طبیعت جای گرفته است . او صدای مرگ را حتی در فرو افتادن میوه درختان نیز میشنود . اما آنچه که از همه مهمتر جلوه می کند و تامل برانگیزتر است واقعیتیست تلخ که او بارها در حق کودک خود ظالمانه رفتار کرده است و در آخر نیز آگاهانه از سقوط او جلوگیری نکرده است .
آیا می توان میان این تفکرات و رفتارهای او رابطه ای یافت ؟ اگرچه فیلم ارجاعات روانشناختی چندانی ندارد اما بدون شک ریشه این کنشهای او را بایستی از این منظر در حضور پررنگ مرگ در درون او جستجو کرد . این رفتار نامادرانه زن با کودکش را نیز باید در اثر همین تقابل درون سراسر از هراس از مرگ او با شادابی و سرزندگی کودک دانست . برای فردی اینچنین مرگ هراس ، نگرش کودکانه که به دور هر نوع تصوری از مرگ و نقطه پایان است دست نیافتنی است ، پس کودک را ظالمانه می آزارد و به کام نیستی می فرستد . اینکه چگونه زن به چنین شرایط روانی دچار آمده است ، بایستی ریشه ای در کودکی خود او داشته باشد و آن سر منشا، می تواند رفتار مادری نامهربان باشد . نمادی در فیلم وجود دارد که تاییدی بر این ادعا است ، و آن همان کلبه دردل جنگل است که همچون نمادی از مادر است . مکانی که زن هنگام بازگشت به آن از نابودی می هراسد . بنگریم به جایی از فیلم که می گوید :
" ... هرگاه به اینجا می آیم ، به مرگ فکر میکنم ... "
و این همان آغوش مادری است که احساس مرگ را در درون او نهفته و او اینک نه تنها در پی نابود سازی مظاهر زندگیست ، بلکه با اقدام به عقیم ساختن خود و همسرش قصد جلوگیری از تکراری دوباره را دارد .
نگاه دوم : تولدی دیگر
آنچه در فیلم بیش از هر چیز نظرم را به خود جلب کرد نام آن مکان در میان جنگل بود که Eden نام داشت . Eden به معنای بهشت در زبان انگلیسی یک تفاوت اساسی با Heaven یا Paradise دارد . آن تفاوت تناظر معنای آن با عدن است که مستقیما" به مکانی اطلاق می گردد آدم و حوا در آن سکنا داشتند . آیا رابطه ای میان این موضوع با درونمایه فیلم وجود دارد ؟ برای این منظور شاید بهتر باشد که رجوع کنیم به ارتباط آدم و مسیح در یکی از آموزه های مسیحیت ، که گروهی از مسیحیان بر این عقیده اند که عیسی میسح برای پاکسازی گناه آدم به صلیب کشیده شد . بنگریم به این دو نقاشی وبسیاری آثار دیگر که با این مضمون کشیده شده اند . حال این نگرش به گونه ای در سطح
زیرین فیلم جای گرفته است و با گذر زمانی فیلم خود را نمایان می سازد . اگرچه از همان ابتدا با قرار گرفتن نام مسیح در عنوان فیلم ذهن را به نگاهی از این زاویه سوق می داد و همچنین انتخاب ویلم دافو که پیش از این نیز یکبار در فیلم آخرین وسوسه مسیح در نقش مسیح ظاهر شده بود ، برای بازی در نقش مرد داستان نمی تواند بی جهت باشد . آنچه می دانیم و در کتابهای خصوصا" مذهبی نوشته شده است ، جدای از اینکه چه اندازه بر این باور هستیم اینست که پس از آفرینش انسان ، آدم که در بهشت عدن می زیست ، به تحریک حوا از میوه ممنوعه خورد و بهشت خارج شد . از آن پس و شاید به پیروی از این حکایت در بسیاری از مذاهب و افسانه ها با تعریفی از طبیعت فریبکارانه زن روبرو هستیم . حتی در مسیحیت که در ابتدا زن به واسطه تقدس مریم مقدس از مقامی والا برخوردار بود ، بنا بر نظریات کارل گوستاو یونگ در میانه قرون وسطی تحت همین تفاسیر افراطی به زیر کشیده شده و از تربیع مسیحیت به بیرون رانده می شود . مسئله ای که به وضوح در فیلم نیز با تصاویر کشیده شده از آن دوران مورد تاکید قرار می گیرد . تنها در میانه قرن بیستم است که بار دیگر توسط کلیسای کاتولیک از مریم باکره تجلیل گردیده و به جایگاه خود در این مذهب بازمی گردد . اما با این وجود کماکان نماد و سمبل مسیحیت همان تثلیث مردانه : پدر ، پسر و روح القدس و خالی از محوریت عنصر زنانگی باقی مانده است .
حال بازمی گردیم به فیلم ، اینبار نیز مسیح گونه ای بار دیگر در شرف به صلیب کشیده شدن است . اما نه ، اینبار او به عدن بازگشته و نه تنها فریب زن را نمی خورد بلکه اسطوره این لکاتگی را نیز می کشد و نابود می سازد . بدینگونه رهایی خود از عقوبت گناه نخستین را نیز رقم می زند . اکنون هنگام خروج از بهشت عدن همچون تابلوی نقاشی شاهان ستایشگر اثر لئوناردو داوینچی ، طبیعت در برابر این تولد دیگر سر فرو می آورد .
نگاه سوم : جنسیت
آنچه که مشخص است در پس این لایه های فیلم تفکری ضد فمنیستی قرار گرفته است که در نوع خود جالب توجه است . هرچه سعی کردم نکات بارز دیگری را در فیلم بیابم اما اصلی ترین نگاه همین نگاه رادیکال علیه زن است .
فرض اینکه مرگ پس از خروج از بهشت به تحریک زن ، برای انسان تعیین شد در کجای تفکر قرن بیست ویکم قرار دارد ؟ اینگونه شیطان صفت پنداشتن زن که خود در نقش مادر مظهر زایش و تکرار است از کدام دیدگاه مدرن سرچشمه می گیرد ؟ اینچنین شخصیت پردازی برای زن را در هیچیک از آثار فون تریه حتی مده آ ندیده بودم . در برخی آثار او نظیر داگویل و یا رقصنده در تاریکی خشونتی که از زنان سر می زند تحت تاثیر فشارهای غیر انسانی دیگران است . در اثری چون شکست امواج شخصیت زن داستان حتی از جایگاه مورد احترامی برخوردار است . چه بر فون تریه گذشته که اکنون اینگونه فیلم می سازد ؟ نمی دانم ...
پی نوشت : فیلم ضد مسیح در پایان به آندره تارکفسکی این کارگردان بی پایان سینما تقدیم شده است . فیلم سراسر پر است از ارجاعات مستقیم به آثار او . پس از فیلم بازگشت اثر آندره زویاگینتسف این شاید دومین فیلمی باشد که در همین چند ساله اینگونه از طریق درونمایه و تصویر تعمدانه اشاره به آثار تارکفسکی دارد . بی تردید هنوز هم حرفهای ناگفته پیرامون آثار او باقیست .
۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه
یک هنرمند : 5 - آنتونی براون Anthony Brown
آنتونی براون تصویرگری شناخته شده در زمینه ی کتاب کودک است. وی متولد انگلستان و فارغ التحصیل کالج لیدز است. درسال 2000 او اولین تصویرگر انگلیسی بود که جایزه هانس کریستسن اندرسون را به خود اختصاص داد. تصاویر بی بدیل وی برای هر مخاطبی جذاب است و مخاطب در هر گروه سنی میتواند با آنها ارتباط برقرار نماید . دو مشخصه بارز کارهای این تصویرگر استفاده از شخصیت میمون در کارهایش و اقتباس از کارهای نقاشان مشهور است (به خصوص آثار سوریالیست ها) . نکته دوم شاید او را در حیطه ی تصویرگری پست مدرن قرار دهد . این هنرمند خوش فکر با خلاقیتی قابل تحسین آثار هنرمندان برجسته را با خلاقیتی ستودنی چنان وارد کارهای خود میکند که کودک بدون آنکه آگاهی داشته باشد وارد دنیای هنر و فلسفه میشود و حتی اگر با چنین تصاویری برخورد نکرده باشد آنتونی براون با مهارتی عجیب آنها را در ناخودآگاه کودکان مخاطب خود حک میکند . زمانی نه چندان دور با دیدن تصاویر اصلی مخاطب حسی آشنا و خوشایند را تجربه می کند و با این آثار بیگانه نیست . 











