کودکی از پرتگاهی سقوط می کند و پدر و مادر را در سوگ می نشاند . زن در شرایط روحی نامتعالی قرار میگیرد و همسرش که یک روان درمانگر است تصمیم به مداوای او میگیرد . از این پس این دو سفری را به کلبه ای در دل جنگل آغاز می کنند . هرچه پیش می رود با پیچیدگیهای روانی زن بیشتر آشنا می شویم . این شروع و پیشبرد اثر کمی نگرش ابتدایی را به زاویه روانشناختی لایه سطحی فیلم معطوف میدارد . آنچه در این میان در مرکز توجه قرار می گیرد درون به شدت مرگ اندیش زن است . در اندیشه او مرگ در دل طبیعت جای گرفته است . او صدای مرگ را حتی در فرو افتادن میوه درختان نیز میشنود . اما آنچه که از همه مهمتر جلوه می کند و تامل برانگیزتر است واقعیتیست تلخ که او بارها در حق کودک خود ظالمانه رفتار کرده است و در آخر نیز آگاهانه از سقوط او جلوگیری نکرده است .
آیا می توان میان این تفکرات و رفتارهای او رابطه ای یافت ؟ اگرچه فیلم ارجاعات روانشناختی چندانی ندارد اما بدون شک ریشه این کنشهای او را بایستی از این منظر در حضور پررنگ مرگ در درون او جستجو کرد . این رفتار نامادرانه زن با کودکش را نیز باید در اثر همین تقابل درون سراسر از هراس از مرگ او با شادابی و سرزندگی کودک دانست . برای فردی اینچنین مرگ هراس ، نگرش کودکانه که به دور هر نوع تصوری از مرگ و نقطه پایان است دست نیافتنی است ، پس کودک را ظالمانه می آزارد و به کام نیستی می فرستد . اینکه چگونه زن به چنین شرایط روانی دچار آمده است ، بایستی ریشه ای در کودکی خود او داشته باشد و آن سر منشا، می تواند رفتار مادری نامهربان باشد . نمادی در فیلم وجود دارد که تاییدی بر این ادعا است ، و آن همان کلبه دردل جنگل است که همچون نمادی از مادر است . مکانی که زن هنگام بازگشت به آن از نابودی می هراسد . بنگریم به جایی از فیلم که می گوید :
" ... هرگاه به اینجا می آیم ، به مرگ فکر میکنم ... "
و این همان آغوش مادری است که احساس مرگ را در درون او نهفته و او اینک نه تنها در پی نابود سازی مظاهر زندگیست ، بلکه با اقدام به عقیم ساختن خود و همسرش قصد جلوگیری از تکراری دوباره را دارد .
نگاه دوم : تولدی دیگر
حال بازمی گردیم به فیلم ، اینبار نیز مسیح گونه ای بار دیگر در شرف به صلیب کشیده شدن است . اما نه ، اینبار او به عدن بازگشته و نه تنها فریب زن را نمی خورد بلکه اسطوره این لکاتگی را نیز می کشد و نابود می سازد . بدینگونه رهایی خود از عقوبت گناه نخستین را نیز رقم می زند . اکنون هنگام خروج از بهشت عدن همچون تابلوی نقاشی شاهان ستایشگر اثر لئوناردو داوینچی ، طبیعت در برابر این تولد دیگر سر فرو می آورد .
نگاه سوم : جنسیت
آنچه که مشخص است در پس این لایه های فیلم تفکری ضد فمنیستی قرار گرفته است که در نوع خود جالب توجه است . هرچه سعی کردم نکات بارز دیگری را در فیلم بیابم اما اصلی ترین نگاه همین نگاه رادیکال علیه زن است .
فرض اینکه مرگ پس از خروج از بهشت به تحریک زن ، برای انسان تعیین شد در کجای تفکر قرن بیست ویکم قرار دارد ؟ اینگونه شیطان صفت پنداشتن زن که خود در نقش مادر مظهر زایش و تکرار است از کدام دیدگاه مدرن سرچشمه می گیرد ؟ اینچنین شخصیت پردازی برای زن را در هیچیک از آثار فون تریه حتی مده آ ندیده بودم . در برخی آثار او نظیر داگویل و یا رقصنده در تاریکی خشونتی که از زنان سر می زند تحت تاثیر فشارهای غیر انسانی دیگران است . در اثری چون شکست امواج شخصیت زن داستان حتی از جایگاه مورد احترامی برخوردار است . چه بر فون تریه گذشته که اکنون اینگونه فیلم می سازد ؟ نمی دانم ...
پی نوشت : فیلم ضد مسیح در پایان به آندره تارکفسکی این کارگردان بی پایان سینما تقدیم شده است . فیلم سراسر پر است از ارجاعات مستقیم به آثار او . پس از فیلم بازگشت اثر آندره زویاگینتسف این شاید دومین فیلمی باشد که در همین چند ساله اینگونه از طریق درونمایه و تصویر تعمدانه اشاره به آثار تارکفسکی دارد . بی تردید هنوز هم حرفهای ناگفته پیرامون آثار او باقیست .
۸ نظر:
سلام
فیلم رو ندیدهام اما نوشتهت جالب و خواندنی بود. ممنون
پ.ن: همین که ضدفمینیستی یه به نظر من کافی یه که نبینمش....
مهدی عزیز درود بر شما فیلم را ندیده ام گو انیکه ژانر فیلهمای آخرالزمانی را با تمام دروغ پردازی هایش دوست دارم اما کاش خلاصه ای از داستان فیلم و مواردی از این دست را نیز اشاره میکردید زنده باشید
تشکر بخاطر فیلم هایی که معرفی می کنی
اگرچه که انگار عادت کردین به طولانی و سخت نوشتن
رعایت ما پیرمردها رو هم بکنید عزیز اینجا بلاگ هست .
تشکر فراوان
سلام دوست عزیز
از تحلیل خوبی که داشتی ممنون
فیلم رو دیدم اما در مجموع از فیلم خوشم نیومد
فیلم از نظر فرمی برای من خیلی جذاب بود اما طبیعتا از موضوعش خوشم نیومد. منو یاد کار آلمادوار انداخت (bad edgucation) این فیلم هم از نظر فضای تصویری خیلی برای من جذاب بود ولی از نظر محتوایی نه! جالبه که فونتریه گفته که این فیلم رو بهترین کار خودش میدونه و در این کار هنریش کاملا خودشه!
به سوفیا :
مرسی از اظهار نظرت . آره اسم فیلم به جای "ضدمسیح" باید "ضدزن" می بود . ولی در مجموع به خاطر جزئیات جالبش باید دیده بشه .
به دانی :
فیلم آنچنان آخرالزمانی نیست . ولی بافت اسطوره ای داره . تاحدود زیادی روایت فیلم رو توضیح دادم به نظرم توضیح زیاد موضوع به متن آسیب میرسونه . ممنون که سر میزنی و کامنت میذاری .
به نادی :
ای بابا نادی جان چرا اینقدر خودتو پیر می کنی . در مجموع سعی میکنم خیلی طولانی ننویسم ولی بعضی از مطالب خلاصه نمیشه . همین مطلب زوایای دیگری هم داشت که ناخواسته مجبور به حذفشون شدم . متشکرم که به وبلاگ سر میزنی .
به نازنین :
به به دوست جدید . مرسی از اظهار نظرت . منم فیلم رودوست نداشتم ولی ساختاری داشت که برام جذاب بود .
به آرشین :
شما که دیگه صاحبخونه ای . آره فیلم جذابیت تصویری بیشتری داشت . به نظر من بهترین فیلم فون تریه " شکست امواج" هست . ولی این فیلم هم جزئیات خوبی داشت .
سلام
ممنون از لطفتان
مطلب ضدمسيحتان را خواندم، دقيق بود. ممنون ميشوم آدرس ايميلتان را برايم ارسال كنيد.
armin.ebrahimi.2@gmail.com
سلام مهدی جان! ببینم شما یه زمانی آموزشگاه کیش مهر نمی رفتی؟ همون آموزشگاهی که مدیرش شهرام خامنه بود؟!!
ارسال یک نظر