۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

یک کارگردان/یک فیلم : سرگئی آیزنشتاین/اکتبر

در مجموعه یک کارگردان یک فیلم قصد آنرا دارم که به مرور کارگردانها و فیلمهایی بپردازم که خصوصا" در مقالات و مطالب فارسی کمتر مورد توجه قرار گرفته اند . البته نه اینکه این آثار ناشناخته اند بلکه توجه به آثاری نام آشناتر بعضا" آنها را به فراموشی سپرده است . ماه گذشته ماه اکتبر میلادی بود . ماهی که شاید یکی از بزرگترین رویداد های قرن بیستم جهان در آن اتفاق افتاده و آنهم انقلاب شوروی است که با نام همین ماه نیز معروف گردیده است . انقلاب اکتبر یکی از چندین حرکت و جنبشی است که چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم تحت تاثیر عقاید و تفکرات کارل مارکس آغاز گردید و در ماه اکتبر سال 1917 به رهبری لنین به پیروزی رسید . فیلم اکتبر اثر برجسته سرگئی آیزنشتاین کارگردان پرآوازه روسی وقایع نگاری این انقلاب است . این فیلم همانطور که از نام آیزنشتاین برمی آید متعلق به دوره سینمای مونتاژ شوروی است . کارگردان از عنصر شاخص ساختاری این دوره یعنی مونتاژ در جهت ثبت وقایع تاریخی بهره گرفته است . این خلاقیت ستودنی آنچنان بر اثر جای گرفته که پس از گذشت 80 سال از ساخت آن هنوز دیدنی و چشمگیر است . برشهای پی در پی بصورتهای موازی و مستقیم که تلفیقی از صحنه های ساختگی و صحنه های واقعی است به زیبایی در فیلم گنجانده شده و تشکیل یک پیکره ناب سینمایی را داده اند . سکانسهای فیلم از یک سو حکایت از زندگی سخت و طاقت فرسای روستاییان دارد و از سوی دیگر زنگی اشرافی طبقه بورژوای حاکم را به نمایش می گذارد . اختلاف طبقاتی که در نهایت منجر به شورش روستاییان و اعتصاب کارگران گردید و پس از اتحاد با نیروهای نظامی زمینه ساز پیروزی انقلاب شد . تمامی این مراحل به دقت و ظرافت و در بخشهایی با استفاده از نمادهایی همچون داس ،چکش و اسلحه در اثر گنجانده شده است . با نگاه به این روند فیلم حتی می توان آنچه را که گئورگی پلخانف تئورسین بزرگ این جنبش به انتقاد از دیگر همراهان خود مطرح می ساخت به وضوح مشاهده کرد . او می پنداشت که پایه و اساس مارکسیستی این انقلاب یعنی شکل گیری پرولتاریا هنوز فراهم نشده است و تا زمان تشکیل احزاب و تشکل های کارگری صنعتی که پشتوانه یک دگرگونی اقتصادی است ، کودتای نظامی نبایستی صورت گیرد . اما در نهایت این بلشویک ها بودند که به پیروی از لنین به پاخواستند و در اکتبر 1917 بنیانگذار حکومت سوسیالیستی شوروی شدند . اکنون پس از گذشت نزدیک به 20 سال از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می توان به عمق این نظر پلخانف پی برد که تنها با نارضایتی عده ای روستایی نبایستی انقلاب کرد تا زمانیکه پایه های تئوریک مارکسیستی آن مهیا شود .
مضمون های اجتماعی و سیاسی روسیه در اغلب آثار آیزنشتاین و حتی آثار تاریخی او به وفور دیده می شود . اما رویکرد او به رخدادهای معاصر روسیه در رزمناو پوتمکین ، اعتصاب و اکتبر بیشتر نمایان است که در این میان مورد توجه قرار گرفتن رزمناو پوتمکین به عنوان یکی از آثار شاخص تاریخ سینما ، مابقی آثار این کارگردان را به حاشیه رانده است . سرگئی آیزنشتاین به همراه بزرگانی دیگر همچون وسوالدو پودفکین و الکساندر داوژنکو دوره درخشان مونتاژ سینمای شوروی را بنا نهادند که روند حرکتی تاریخ سینما را تحت تاثیر قرار داد . اکتبر از آن دست فیلمهای برجسته آن دوره است که کماکان دیدنی و جذاب باقی مانده است .

۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

تردید : هملت ایرانی

تردید آخرین ساخته واروژ کریم مسیحی یک اتفاق در سینمای ایران است . اتفاقی نادر که نمونه اش کمتر رخ داده است و این رخدادش شاید نقطه عطفی در روند این سینما باشد . از این رو میگویم اتفاق که اگر خوب بنگریم پیشینه اقتباس از آثار ادبی قدمت چندانی در سینمای ایران ندارد . شاید معروفترین آثار سینمایی اقتباس شده از آثار ادبی ایرانی ، آثاری نظیر گاو ، تنگسیر ، بوف کور ، شازده احتجاب و ملکوت در سالهای قبل از انقلاب و مهمان مامان و گاوخونی در سینمای پس از انقلاب باشند . در بخش اقتباس از آثار خارجی که به واقع آثار اندکی می باشند اقتباس قابل قبول و نه چندان وفادارانه شبهای روشن از داستان کوتاهی به همین نام از داستایفسکی یک استثناست . اینکه چرا این نوع از سینما کمتر در ایران مورد توجه قرار گرفته شاید ریشه در رویکرد مؤلف گرایانه بزرگانی نظیر شهیدثالث ، بیضایی ، تقوایی و کیارستمی و ... بوده است که خود مبحثی جداگانه را می طلبد . اما تردید یک اقتباس منحصر به فرد از یک اثر جهانی آنهم هملت نوشته شکسپیر است . هملت خود اثری است خاص که دارای وجوه پیچیده ساختاری و درونمایه ای می باشد . موضوعاتی نظیر قدرت طلبی ، انتقام ، انسانیت ، عشق ، خیانت و در پس زمینه همه مرگ و زندگی ، با شخصیت پردازی یگانه ای همراه گردیده و شاهکاری پدید آورده که بارها در تئاتر و سینما مورد برداشت قرار گرفته است . کافیست نام آنرا در یکی از سایتهای سینمایی جستجو نمایید تا با انبوهی از آثار با همین نام روبرو گردید . شاخصترین این آثار سه اقتباس سرلارنس اولیویر ، گرگوری کوزینتسف و کنت برانا می باشند .

اما بدون شک درونمایه اصلی نمایشنامه هملت واقعیت مرگ است . کمتر علاقه مند آثار ادبی است که با این قطعه از نمایشنامه برخورد نکرده باشد :

"ببودن يا نبودن، بحث در اين است!

آيا عقل را شايسته تر آنكه :

مدام از منجنيق و تير دوران جفاپيشه ستم بردن

و يا بر روي يك دريا مصائب تيغ آهختن
و از راه خلاف ايام آنها را سرآوردن
بمردن، خواب رفتن، بس!
و بتوانيم اگر گفتن
كه با يك خفتن تنها
همه آلام قلبي و هزاران لطمه و زجر طبيعي
را كه جسم ما دچارش هست
پايان مي‌توان دادن
چنين انجام را بايد به اخلاص آرزوكردن:
بمردن، خواب رفتن...
خواب ‌رفتن، يحتمل هم خواب‌ ديدن!
..."
این مضمون توسط کریم مسیحی به گونه ای دیدنی در اثر جای گرفته است . تاریخ در حال تکرار است و تراژدی در حال تولد . بار دیگر جاه طلبی و خیانت ، باردیگر نیرنگ و دروغ . آیا هملت نیز بار دیگر به ورطه انتقام کشیده خواهد شد . آیا دیگر باره او در کشمکش زندگی و عشق با مرگ و رهایی گرفتار خواهد آمد . نه ، اینبار قهرمان تقدیر غم انگیز هستیش را می پذیرد و مابقی را نیز بدست همان می سپارد .هم او می پذیردو هم معشوقه اش به عشق او . در نمایشنامه آنچه که موجب رنج هملت است ، تردید و دودلی میان مرگ و زندگی است . بشنویم از زبان او که می گوید :
"... همين اشكال كار ماست
زيرااينكه در آن خواب مرگ و بعد از آن
کز چنبر اين گير و دار بي‌بقا فارغ شويم
آنگه چه رؤياها پديد آيد
همين بايد تأمل را برانگيزد!
همين پروا، بلايا را طويل العمر مي‌سازد
و گرنه كيست كو تن در دهد در طعن و طنز دهر
و آزار ستمگر
وهن اهل كبر
و رنج خفت از معشوق و سرگرداندن قانون
تجريهاي ديواني و خواريها كه دائم مستعدان صبور
از هر فرو مايه همي ‌بينند،
اين‌ها جمله در حالي كه هر آني به نوك دشنه‌اي عريان
حساب خويش را صافي توان كردن!
كدامين كس بخواهد اين‌همه بار گران بردن؟
عرق‌ريزان و نالان زير ثقل عمر سركردن!
جز آنكه ترس از چيزي پس از مرگ...
آن زمين كشف ‌ناكرده
كه هرگز هيچ سالك از كرانش برنمي‌گردد
همانا عزم را حيران و خاطر را مردد كرده
ما را برمي‌انگيزد كه در هر آفت و شري كه مي‌بينيم تاب آورده
بيهوده به دامان بلياتي، جز از اين‌ها،
كه واقف نيستيم از حال آن‌ها
خويشتن را در نيندازيم!
بدين آيين ، شعور و معرفت ما جمله را نامرد مي‌سازد
بدين سان ، پوشش انديشه و سودا صفاي صبغه‌ي اصلي همت را
به رو زردي مبدل سازد
و نيات والا و گرانسنگ از همين پروا ز مجرا منحرف گرديده
از نام عمل محروم مي‌ماند!
(ترجمه ای از مجتبی مینوی)
این تردید منجر به جدالی درونی و آشفتگی ذهنی بر سر این تصمیم برای هملت می گردد . در این فیلم نیزهمین تردید است که بر عنوان اثر جای گرفته است ، اما از سوی شخصیت اصلی فیلم تبدیل به یقینی اندوهبار یعنی پذیرش مرگ می گردد . شاید بتوان گفت مضمون نمایشنامه هملت بدست کریم مسیحی پایانی شرقی و ایرانی به خود گرفته است که قهرمان پس از رشادت و دلاوری در نبرد ، در برابر مرگ فروتنانه سر خم می کند . با رجوع به سرنوشت قهرمانان شاهنامه نظیر ایرج ، رستم ، سهراب ، سیاوش ، ... ویا افسانه آرش کمانگیر می توان این پایان محتوم و تراژیک ، این تمکین به تقدیر را به وضوح مشاهده کرد . شاید هم از این رو باشد که نام سیاوش بر شخصیت اصلی فیلم تردید نهاده شده است . آیا این نوع نگرش از سر شهامت و آگاهی است و یا از سر ناتوانی و هراس ؟
سخن ازاین بابت بسیار است و فرصتهای مجازی کوتاه . اما نمی توانم سه نکته کوتاه را درباره فیلم عنوان نکنم :
1 - هملت اثری است بی زمان و جهانشمول و متعلق به دوره و یا تاریخ خاصی نیست . کریم مسیحی نیز با آگاهی ، این درونمایه را به فضا و یا دوره تاریخی از ایران نسبت نداده و از نزدیک شدن به زندگی اجتماعی و روزمره جامعه پرهیز نموده است .
2 - در فیلم عشق به مثابه تنها کنش بی تردید جهت معنا بخشیدن به زندگی مطرح می شود و در بیان این اصل ترانه علیدوستی با بازی مسلط خود نقش به سزایی داشته است . افلیایی اینچنین دلنشین و تاثیرگذار بر اثردر هیچیک از سه اقتباس نامبرده ندیده بودم . باقی نقشها اگرچه خوب اجرا شده اند اما نکته خاصی ندارند .

3 -سکانس پایانی فیلم بازسازی نقاشی افلیا اثر جان اورت میلایس است که در فیلم نیز مورد تاکید قرار میگیرد . این بازسازی تصویری در نوع خود بسیار زیبا و به جا صورت گرفته است .

دیدن این فیلم را به همه هنردوستان و ادب دوستان توصیه می کنم .

۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

نقاشی های من (2)

نقاشی های من (1)

این ها کارهای بخش عملی پایان نامه کارشناسی ارشدم هستند و مربوط به 5 سال پیش

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

یک هنرمند :2- راث ویلی Ruth Gwily (بخش دوم)

چند اثردیگر از راث ویلی :

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

یک هنرمند :2 - راث ویلی Ruth Gwily (بخش اول)

راث ویلی نقاش و تصویرساز جوانیست با سی و چند سال سن . اهل تلاویواست و در همانجا هم تحصیل خود را در هنرستان و دانشگاه هنر به انجام رسانده است . بیانی ساده و شوخ طبعانه دارد که گاه از روی سادگی پیچیده می شود و گاه مهیب و منزجر کننده. تکنیک ساده ای را برای اجرای کارهایش برگزیده است . خطوط را با کاربن و رنگ آمیزی را بوسیله آبرنگ و گاه نیز در رایانه انجام می دهد. بیشتر از نقاشی فضای تصویرسازی در آثارش حاکم است و بنا به نظرشخصی خودش در آثارش از تئاتر نیز الهام می گیرد. با آنکه در آثارش فضایی شخصی بوجود آورده اما همچنان می توان تاثیرات هنری دارگر و فرانچسکو کلمنته نقاش بزرگ مکتب ترانس آوانگارد ایتالیا را در آثارش مشاهده نمود.