۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

یک کارگردان/یک فیلم : برناردو برتولوچی/پیش از انقلاب

با نگاهی به کارنامه فیلمسازی برناردو برتولوچی آنچه که بیش از هر چیز به چشم می آید افول جدی این کارگردان پس آثار اولیه اش است . شاید به واقع پذیرفتنی نباشد که پس از چند اثر استثنایی ناگهان چشمه خلاقیت او فروکش کرده و پس از آن هم کمتر به آن نبوغ دست پیدا می کند . اگرچه کم نیستند کارگردانان خوش ذوقی که پس خلق آثار چشمگیر در دهه های 60 و 70 میلادی ، با افت اساسی روبرو میگردند . از این دسته میتوانم کارگردانانی نظیر : آنتونیونی ، کاپولا ، پولانسکی ، دی پالما ،... را نام ببرم که شاید افت هریک علل خاص خود را داشته باشد .

برتولوچی کارش را با فیلم درو تلخ (1962) (ترجمه روبرت صافاریان در کتاب تاریخ سینما) آغاز می کند . فضای عمومی فیلم تحت تاثیر سبک نئورئالیسم سینمای ایتالیاست ، اما به شدت پیشرو و خلاقانه است . نحوه روایت فیلم راشمون کوروساوا را به یاد می آورد . در پی این فیلم برتولوچی یکی از بهترین آثارش را ارائه می کند و آنهم پیش از انقلاب است . و پس از آن نوبت به ساخت دنباله رو می رسد که از نگاه من بهترین اثر اوست . فیلمی برگرفته از داستانی نوشته آلبرتو مراویا که برتولوچی را در اوج کار هنری خود بعنوان فیلمساز دارد . نماهای مثال زدنی این فیلم کمتر از یاد علاقمندان سینما می رود . پس از ساخت این فیلم در سال 1970 برتولوچی دیگر چندان موفق به ارائه آثاری ارزشمند و هم تراز این فیلمها در دهه 70 نمی گردد . بحث برانگیزترین فیلم او در این دهه آخرین تانگو در پاریس است که به هیچ عنوان ارزش آثار اولیه اش را ندارد و فیلمهای 1900 و نیمه ماه آثاری متوسط و کسل کننده اند . شرایط کاری او در دهه 80 و 90 نیز چندان تفاوتی نمیکند . آخرین امپراتور اثر بزرگی است اما بدور از عناصر سینمایی برتولوچی . بودای کوچک و آسمان سرپناه نیز ارزشی به آثار او نمی افزاید . تنها در این مقطع دربند یا گرفتار (1998) فیلمی دلنشین و ارزشمند است . رویاپردازها (2003) باوجود تمام کاستی ها به دلیل آن نگاه سیاسی-اجتماعی فیلمی قابل قبول بود .

جنگ جهانی دوم یک تراژدی بود و آثار و وقایع بعد از آن یک فاجعه . آنچه بر کلیت جوامع جهان خصوصا" اروپایی رخ داد چیزی جز غمنامه های بشری نبود . از آن برادرکشی های جنگ گرفته تا فقر و فلاکت وارد بر مردم آن دوران واقعیتی تلخ است که پس از گذشت بیش از نیم قرن هنوز باورپذیر نیست . پس از پایان جنگ شرایطی اسفبار در کشورهای شرق اروپا ، آلمان ، فرانسه ، ایتالیا و ... خصوصا" به لحاظ اقتصادی حاکم شد که نتیجه ای جز در تنگنا و فشار قرار گرفتن مردم نداشت . همین روند رو به افول بود که وقوع انقلاب ها و جنبشهای کمونیستی در سالهایی دورتر را اجتناب ناپذیر نمود . سینما و به واقع در اینجا باید گفت هنرسینما با ظرافت و زیبایی تمام به کمک هنرمندانی بزرگ گزیده ای از آنچه را که رخ داده اگرچه با نگاهی خاص منعکس نموده است . برناردو برتولوچی متولد 1940 فرزند نسل سالهای پس از جنگ در ایتالیا ست که هرچه به اندیشه ها و نگرشهای درونی اش در کار هنری نزدیک می شود موفق تر عمل میکند . پیش از انقلاب محصول (1966) از یکسو نیم نگاهی به شرایط اجتماعی وقت ایتالیا دارد که پیش از این نئورئالیستها آنرا به زیبایی به تصویر کشیدند و از سوی دیگر نگاهی روشنفکرانه به اندیشه های کمونیستی پیش از انقلاب ایتالیا . فیلم با تصاویر دقیق و هنرمندانه برتولوچی همراه گردیده و به اثری به شدت به یادماندنی بدل میگردد ، نکته ای که کمتر در آثار او تکرار می شود .

پی نوشت : شابرول هم رفت . کمی سخت بود باور مرگ او . از نگاه من از دیگران کارگردانان هم نسلش زنده تر بود ، اگرچه 80 سال داشت . سینمایش را بسیار دوست داشتم ، به زودی درباره اش خواهم نوشت .

۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

once و سینمای موزیکال

مدت زمان زیادی بود که توصیه های دیدن فیلم once(جان کارنی) محصول 2006 را شنیده بودم ، اما همچون بسیاری از فیلمهای با ارزش در میان انبوه فیلمهای ندیده ام باقی مانده بود . تا اینکه چندی پیش به تماشایش نشستم . احساس خوش دیدن آن تا ساعتها در وجودم بود . فیلمی صمیمی و گرم با انتقال حس انسان دوستی مناسب . اما آنچه بیش از هرچیز بر جذابیت اثر خصوصا" برای من افزوده بود که البته محور اصلی اثر نیز هست ، آمیختگی کلیت فیلم با موسیقی است . فیلم اگرچه درژانر موزیک قرار می گیرد اما به نوعی ساختار متجدد یک سینمای موزیکال است . به گونه ای میتوان گفت که تلفیقی است از این دو ژانر . عنوان سینمای موزیکال بدون شک تداعی کننده یکی از درخشانترین ژانرهای سینمای جهان و یکی از پرفروغترین دوره های سینمای آمریکا خصوصا" در دهه های 40 و 50 است . اگرچه پیشینه این سینما نشان از آن دارد که علی رغم کلاسیک شدن این ژانر کماکان رگه هایی از آن در برخی از آثار مورد استفاده قرار میگیرد که از نمونه های موفق آن رقصنده در تاریکی است . آمیختگی این دو هنر همواره لحظات و دقایق ماندگاری را خلق کرده است . سخن ازمناسبات میان موسیقی و سینما ، مبحث بسیار مفصلی است که شاید یک بار به تفصیل درباره آن و انواع آن بنویسم . اما یکی از مهمترین این مناسبات که دستمایه اصلی آثار موزیکال بوده ، کاربرد موسیقی نه به عنوان به اصطلاح "موسیقی متن" ، بلکه به عنوان عنصر روایتگر فیلم است . روایتگر به این مضمون که موسیقی در بیان و انتقال مفاهیم خصوصا" درونی فیلم نقش اساسی دارد ، شعرها و آوازها بعضا" جای زبان گفتگوی شخصیتها می نشینند . به یاد بیاوریم تجربه های اینچنین را در آثار درخشانی همچون جادوگر شهر از (ویکتور فلمینگ) ، مرا در سنت لوئیز ملاقات کن (وینسنت مینه لی) ، آواز در باران (استنلی دانن و جین کلی) و ... . once با وجود اینکه موسیقی را سوژه اصلی برگزیده ، نوع روایت را نیز بر پایه موسیقی قرار داده است که با انتخاب آهنگهای شنیدنی در این کار بسیار موفق عمل نموده است . در این چند ساله چند اثر قابل توجه با مضمون و رویکرد موسیقی ارائه شد که هریک می تواند موضوع بحث دیگری باشد ، مانند فیلم های من آنجا نیستم (تاد هاینس) محصول 2007 ، روزهای واپسین (گاس ون سانت) محصول 2005 ویا فیلم خوب Control که در سال 2007 ساخته شد و فیلم آهنگهای عاشقانه (کریستف آنوره) که از نظر من چندان موفق عمل نکرد . صحبتهای مفصل در این زمینه بسیار است ، باشد برای فرصتی مناسب تر .
پی نوشت 1 : بعد از سه ماه وبلاگ را به روز کردم . از دوستانی که در این مدت سر زدند متشکرم . امیدوارم ازاین به بعد با مطالب بهتر و بطور مرتب به روز باشم ، اگرچه که این روزها کار کردن با بلاگر خیلی مشکل شده و حتی عکس را هم نمیشود بارگذاری کرد .
پی نوشت 2 : روزهای چندان خوبی از لحاظ پرداختن به علایق شخصی نیست . کارهای روزانه چندان اجازه فیلم و نمایش دیدن و کتاب خواندن را نمی دهد ، و زمان هم به سرعت در حال گذر است . اما با وجود همه این مسائل همان لحظه های کوتاه پرداختن به این علایق بسیار شیرین است . چه زیبا گفته شاملو ی بزرگ که:
...
فرصت کوتاه بود و سفر جان کاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت
به جان منت پذیرم و حق گزارم

۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

بازی وبلاگی یا نمایش وبلاگی

1 - از طرف سوفیا به یک بازی وبلاگی دعوت شدم و آنهم اینکه بهترین ویا همه کتابهایی که در سال 88 خوانده ام را نام ببرم . اینکه کدامیک (بهترین ها یا همه) درست نمی دانم ! که این هم خود از خصوصیات بازیست . کمی سخت بود چونکه باید دوره ای بر یک سال گذشته میکردم و اینکه کدام کتاب را طول سال 88 خواندم . اما پس از شروع با تلخی و شیرینی های این بازی مواجه شدم . شیرینی مرور دوباره برخی از این کتابها و تلخی افسوس از کتابهای نخوانده ...
2 - در مجموع سال خوبی از لحاظ کتاب خواندن و فیلم دیدن نبود . مشغله کاری ام خصوصا" در نیمه دوم سال گذشته فرصتهای زیادی را از من گرفت . با توجه به ضعفم در ادبیات دوست داشتم آثار بیشتری را مطالعه کنم که نشد ... میخواستم بررسی جزئی تری را بر برخی از مکاتب فلسفی داشته باشم که نشد ... مبانی نظری سینما رو بایستی بیشتر دنبال میکردم که باز هم نشد ...
3 - کتابهایی که در سال 88 خواندم با درصدی از خطا اینها بود : درانتظار گودو (ساموئل بکت) ، آخربازی (ساموئل بکت) ، مالون میمیرد (ساموئل بکت) ، همه افتادگان (ساموئل بکت) ، گفتا که خراب اولی (مارگریت دوراس) ، مدراتوکانتابیله (مارگریت دوراس) ، سفر در اتاق نسخه برداری (پل استر) ، تهوع (ژان پل سارتر) ، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر (ژان پل سارتر) ، اتاق (هارولد پینتر) ، پیشخدمت گنگ (هارولد پینتر) ، کلیسای جامع (ریموند کارور) ، افسانه های تبای (سوفوکل) ، مد و مه (ابراهیم گلستان) ، شاه کلید (جعفر مدرس صادقی) ، پیکر فرهاد (عباس معروفی) ، انتری که لوطی اش مرده بود (صادق چوبک) ، شب اول قبر (صادق چوبک) ، خیمه شب بازی (صادق چوبک) ، روش تجزیه و تحلیل آثار نقاشی کلاسیک (مرتضی گودرزی) ، پرسش از هنر (نایجل واربرتن) ، سرگذشت فلسفه (برایان مگی) ، تحلیل های روانشناختی در هنر و ادبیات (محمد صنعتی) ، تاریخ سینمای هنری (ترجمه هوشنگ طاهری) ، ساخت گرایی و نشانه شناسی در سینما (مجموعه مقالات)
4 - اما سال گذشته فرصتی دست داد تا به تدریج مجموعه اشعار حمید مصدق (چاپ انتشارات نگاه) را تقریبا" بطور کامل دوره کنم . شعرهای او از برندگی دفتر درفش کاویان گرفته تا لطافت دفتر سالهای صبوری همه دلنشینند . این شعر زیبای او با نام رشک نوبهار تقدیم به همه خوانندگان عزیز این وبلاگ :

من مرگ نور را

باور نمیکنم

و مرگ عشق های قدیمی را

مرگ گل همیشه بهاری که میشکفت

در قلب های ملتهب ما

مانند ذره

ذره مشتاق

پرواز را به جانب خورشید

آغاز کرده بودم

با این پر شکسته

تا آشیان نور

پرواز کرده بودم

من با شور وشوق

تصویرجاودانه آن عشق پاک را

در خویش داشتم

اینک منم نشسته به ویرانسرای غم

اینک منم گسسته ز خورشید و نور وعشق

درقلب من نشسته زمستان دیر پا

من را نشانده اند

من را به قعر دره بی نام و بی نشان

با سر کشانده اند

بر دست و پای من

زنجیر و کند نیست

اما درون سینه من

زخمی ست در نهان

شعری؟

نه ،

آتشی ست

این ناسروده دلم

این موج اضطراب

من مانده ام ز پا

ولی آن دورها هنوز

نوری ست

شعله ای ست

خورشید روشنی ست

که ، می خواندم مدام

اینجا درون سینه من زخم کهنه ایست

که می کاهدم مدام

با رشک نوبهار بگویید

زین قعر دره مانده ، خبر دارد؟

یا روز و روزگاری

بر عاشق شکسته ، گذر دارد؟

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

نگاهی موضوعی به "روبان سفید"

پیدایش جوامع انسانی در گذر زمان با شکل گیری مفهومی به نام قانون همراه بود . مردم جوامع بدوی بصورت کمرنگتر و مردم جوامع تمدنهای بزرگتر بصورت پررنگتر صلاح خود در آن دیدند تا برای آسایش بیشتر و دوری از ناهنجاری ، همه بر اصول وضع شده قانون پایبند باشند . اما در این میان تعدادی ، هم بصورت فردی و هم بصورت گروهی دست به خروج از سیطره قانون زدند که عملکرد آنها که به گونه ای تخطی از آن قانون بود جرم نام گرفت . آمر و عامل این جرم در هر رده و مقامی بایستی در کفه قضاوت نهاده و در خور خویش جریمه و مجازات میشد . با پیشرفت فکری بشر ، وسعت تعریف این اصطلاحات روز به روز گسترده تر شد و بعضا با بن بست ها و پیچیدگیهایی نیز روبرو گردید .
پیدایش ادیان بصورتهای محلی و منطقه ای به نوبه خود تاثیر به سزایی در پیشگیری و وقوع جرم داشت . اما از همه مهمتر مفهومی در دل آن نهفته بود که در مقاطعی اگرچه راه حل لازم را پیش روی بن بست های پیشین قرار میداد اما خود چالشی جدید به حساب می آمد . آن مفهوم کلیدی گناه نام داشت . ظهور مسیحیت و گسترش روز افزون اعتقادات مربوط به آن که نقطه عطفی در تاریخ تفکر غرب محسوب می شود ، در ساماندهی و نهادینه سازی این مفهوم نقش اساسی بازی کرد . تفاوت اصلی گناه با دیگر تعابیر اطلاق شده به عمل نادرست در این بود که ارتکاب گناه در پس زمینه خود بار سنگین عقوبت اخروی را نیز به دوش می کشید . تصور قضاوت و مجازاتی عظیم تر و سخت تر در سرایی پس از مرگ ، هراسی به دل معتقدین می افکند که خود بازدارنده فرد از انجام عمل شر بود . اما با گذشت زمان ، پیامدهای جنگهای صلیبی ، رشد تفکرات علمی و پایان قرون وسطی ، تضعیف عقاید مسیحیت را به دنبال داشت ، که در نتیجه آن تزلزلی در آموزه های این مذهب پدید آمد و به تدریج شکاف ایجاد شده عمیقتر و پایه و اساس عقاید مذهبی نیز سستتر گردید . در پیشروی و جایگیری این تردید ، بدون شک نگرشها و نظرات متفکرین اخیر از نیچه و شوپنهاور گرفته تا راسل بی تاثیر نبوده است . این روند تا جایی ادامه می یابد که از میانه قرن هجدهم تا همین قرن بیستم ، دین مسیحیت با بحرانی اساسی روبرو می گردد . دیگر نه تنها اخلاق گرایی مذهبی زمینه ای برای جلوگیری از وقوع جرم نیست ، بلکه خود به علتی از علل آن مبدل می شود . کار به آنجا می رسد که اندیشمندان این دوره ، تصمیم به تدوین مبانی دیگر و متفاوتی برای آموزه های اخلاقی می گیرند .
اگر این مقدمه را تا این اندازه بپذیریم ، نماد این از دست رفتگی کارکرد اعتقادات ، همان روبان سفید بر بازوی کودکان در فیلم روبان سفید آخرین ساخته میشائیل هانکه در سال 2009 است . فیلم به روایت رخداد حوادثی ناگوار در روستایی در آلمان به سالهای ابتدایی قرن گذشته می پردازد . حوادثی که بعضا اتفاقی بودن آنها در معرض پرسش قرار دارد . اما آنچه در این میان در محوریت موضوع اثر جای گرفته است ، زندگی کودکانی است که علاوه بر مشکلات خانوادگی و اجتماعی که پیرامون آنها جاریست ، تعلیم و تربیتشان نیز به دست مبلغان مستبدی سپرده شده که روان پاک آنان را نیز آلوده ساخته است . مبلغ دینی روستا نه تنها از راهنمایی و ارشاد کودکان عاجز است بلکه فرزندان خود را نیز در کام انحطاط می بیند . او روبانی سفید را بر بازوان دو فرزند خود می بندد تا آنها را از ارتکاب گناه به زعم خود بازدارد . اما اینجاست که در می یابیم این سنت مذهبی دیگر جوابگو که نیست هیچ ، بلکه سختگیریهای مربوط به آن خود زمینه ساز سرکشی و سرپیچی کودک گردیده است . در این مقطع از فیلم شاهد آن هستیم که فرزند دختر نشانه اصلی این نگرش که مهمترین کلام نهفته در فیلم است ، را با نمادی نمایان می سازد . او از کبوتری سربریده صلیبی می سازد و بدینگونه در واکنش به رفتار پدر ، مرگ و مذهب را با هم در می آمیزد .
در نگاه کلی اگرچه مردد بودن راوی داستان گزینه های مختلفی را برای شناسایی سر منشاء اتفاقات روستا پیش رو قرار می دهد اما موضع گیری فیلم به وضوح در جهت مشخص نمودن این سر منشاء نیست . اینکه به واقع ، وقایع روستا تا چه اندازه قابل نسبت دادن به این بچه ها ست ، از درجه اهمیتی برخوردار نمی باشد . آنچه در فیلم در کانون توجه قرار می گیرد ، رفتارهای همراه با خشونت و بغضی است ، که از این نسل جوان سر می زند و همه نشات گرفته از همین مناسبات و سنتهای نامتعارف و کهنه ایست که در سطوح زندگی آنان از استبداد پدری و فشارهای عقیدتی گرفته تا انحرافات اخلاقی درون خانواده ها ، گسترده شده است .
محققان غربی سالهاست که بصورت مستمر و پیگیر به مطالعه آسیب شناسی و ریشه یابی رفتارهای ناهنجار خصوصا کودکان پرداخته اند ، که نتایج این پژوهشها مشخصا در آثار هنری و ادبی آنها که پیرامون مسائل اجتماعی ارئه گردیده منعکس شده است . لزوم تحقیق و بازنگری واقعگرایانه تر و موشکافانه تر خصوصا در جوامعی که هنوز در ابتدای این راه هستند به شدت احساس می گردد .
پی نوشت : ...
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود
گل داد و مژده داد : " زمستان شکست ."
و
رفت ...
سال نو مبارک ...

۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

یک کارگردان/یک فیلم : ژاک تاتی/وقت نمایش

کارنامه پنج فیلمی (پنج فیلم سینمایی بلند) ژاک تاتی ، اورا به یکی از نوابغ سینمای فرانسه و جهان تبدیل کرده است . طنزپردازی صاحب سبک با جهانبینی ظریف و دقیق که با تیپ شخصیتی اش یکی از ماندگارترین های سینماست . او را به گونه ای ادامه دهنده راه بزرگانی همچون چارلی چاپلین و باستر کیتون می دانند و به واقع که در این جایگاه خوش درخشیده است . هم دلنشینی چارلی چاپلین را دارد ، هم نشاط باستر کیتون . هم تلخی چاپلین را دارد ، هم سردی کیتون . اما در مجموع او ژاک تاتی است با نگاهی انتقادی اما طنزآلود به وضعیت جهان مدرن .

او نگاه مثبتی به جزئیات این جهان ندارد و تصاویرش منعکس کننده معضلات و مشکلاتی است که بطور روزمره زندگی انسان را تحت الشعاع قرار داده و بر رفتار و کنش او اثر می گذارد . اما این بیان واقعیات اجتماعی نه تنها تاثربرانگیز نیست بلکه بعضا" لبخندی نیز بر لب بیننده مینشاند . در کل درونمایه آثار ژاک تاتی شوخی است با جزئیات ناهنجار دنیای رو به رشد . در اساس هم رسالت اصلی طنز ، همین اشارات رندانه ای است که مخاطب را به تفکر وادارد و به حق ژاک تاتی از عهده این کار بسیار خوب برآمده است .

اولین فیلم بلند او که تا حدودی از فضای دیگر آثار او به دور است روز جشن(1949) نام دارد . اما پس از آن فیلمی می سازد که نقطه عطف کاری و سرآمد آثار او محسوب میشود . آن فیلم تعطیلات آقای هالو(1953) میباشد که در آن نه تنها از فضای سرد و ترحم برانگیز روز جشن فاصله میگیرد بلکه به عناصر اصلی طنز ناب نیز دست پیدا می کند .

آقای هالو(Hulot) که شخصیت اصلی سه فیلم باقیمانده نیز می باشد ، مردی است ساده لوح که این سادگی ، او را بعضا" در تعامل با پیچیدگیهای روابط و امور اجتماعی دچار مشکل می نماید . این شخصیت دارای مشخصه های ظاهری خاصی است که از آنها میتوان به کلاه ، پالتو ، شلوار (با پاچه های کوتاه) ، چتر (استفاده نمیشود) و پیپ (کشیده نمیشود) اشاره نمود . همچنین از او صحبتی نیز شنیده نمیشود و حرکات او به پانتومیم شبیه است که از این بابت میتوان نقش آفرینی او را ادای دینی به سینمای کمدی دوره صامت دانست که خود وام دار آنست .
ژاک تاتی فعالیت سینماییش را با فیلم دایی من(1958) ادامه میدهد . پس از آن نوبت به ساخت فیلم وقت نمایش به سال 1967 میرسد . اینبار آقای هالو برای انجام کاری اداری به پاریس آمده است که ورود او به این شهر مصادف است با فستیوالی که در آنجا در حال اجراست . گردشگران فراوانی هم برای بازدید از نمایشگاه و استفاده از امکانات این دوره به پاریس سفر کرده اند . حال ، وضعیت شهر مدرن پاریس که به تنهایی برای آقای هالو سرگشتگی به همراه دارد با شلوغی بیش از پیش تشدید شده است . اینبار نیز طنز نمونه ژاک تاتی عناصر پیشرفته این شهر را به کنایه میگیرد . ساختمانهای زیبایی که بیشتر باعث سردرگمی مراجعان می شوند ، وسایل نقلیه ای که بیشتر عامل سلب آسایش هستند ، ابزار و وسایلی که کارآیی لازم را ندارند و در نگاه کلی تر نظمی توخالی که خود مسبب آشفتگی افرونتر است . برخی از تصاویر در عین سادگی آنچنان نمادین و پرمفهوم هستند که چشمها را خیره میکنند . انعکاس مناظر پاریس در نمای شیشه ای ساختمانها تحسین برانگیز است . وقت نمایش فیلمیست بسیار دیدنی که از بهترین آثار ژاک تاتی قلمداد می شود . آخرین فیلم بلند او نیز فیلم ترافیک(1971) است که آن نیز در نوع خود یگانه و ارزشمند است .

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

فیلم بازی

1 - سفر گروه موسیقی (Band,s Visit)
وقتی گذر زمانی یک فیلم را متوجه نمی شوید . وقتی در طول مدت زمان از دیدن تصاویر به شدت احساس رضایت می کنید . سفر گروه موسیقی به واقع فیلم دلنشینی است . گروه موسیقی نظامی مربوط به اسکندریه مصر برای اجرای مراسمی به اسرائیل سفر می کند که این خود مفهومی خاص را به همراه دارد . عدم آشنایی آنها با محیط و زبان منطقه باعث پیش آمدن مشکلاتی در مسیر آنها می گردد . رهبر گروه که به ظاهر فردی خشک و انعطاف ناپذیر است ، سعی در حفظ حیثیت و نظم گروه دارد . اما در روز نخست شرایط به سمت و سوی دیگری پیش می رود . تصاویر گیرا وصمیمی فیلم در کنار پرداختی مناسب وبازیهای قابل قبول اثری جذاب را در خصوص روابط انسانی پدید آورده است . فیلم ساخته سال 2007 و محصول اسرائیل است . برنده 35 جایزه بین المللی است و نیازی به معرفی من ندارد . حتما" ببینید .
2 - تنفس (Respiro)
هنگام دیدن فیلم معنی Respiro را نمی دانستم . تصور می کردم نام مکان یا شخصی در فیلم باشد . اما پس از جستجو متوجه شدم که که تا چه اندازه این عنوان با مضمون فیلم همخوانی دارد . فیلم داستان زن روستایی را بازگو می کند که از محدودیتهای سنتی محیط خود به ستوه آمده است . او که زنی بی قید و بند و خواهان آزادی های فردیست ، تاب تحمل نگاه اطرافیان را نداشته و به مشکلات روانی دچار می آید . فیلم حین پیشبرد داستان به زندگی ساکنین یک روستای ساحلی در ایتالیا می پردازد که به شغل ماهیگیری مشغولند که از این نظر ، فیلم زمین میلرزد شاهکار لوکینو ویسکونتی را به خاطر می آورد . فیلم جایزه هفتگی منتقدان جشنواره کن سال 2002 را نصیب امانوئل کریالس کرده است و در مجموع دیدنی است .
3 - لیورپول (Liverpool)
مردی به ناگاه کار خود در یک کشتی باری را رها کرده و به مقصد نامعلومی به راه می افتد . باز هم عزم جستجو و بازیابی گذشته و باز هم یاس و بن بست . او پس از طی مسافتی به روستای قدیمی خود باز می گردد و قصد سازگاری جدیدی با محیط را دارد . فیلم با کمترین کلام ممکن به روایت داستان خود می پردازد و تمامی بار معنایی فیلم را تصاویر به دوش می کشند . نماهای طولانی و ثابت فیلم در کنار فضایی غم گرفته همه حکایت از افسردگی و سردی روابط انسانی دارد . فیلم محصول سال 2008 آرژانتین به کارگردانی لیساندرو آلونسو است و دیدن آن خالی از لطف نیست .
4 - نور بی صدا (Stellet licht)
تصاویر خیره کننده از مناظر یک روستا داستان زندگی مردی به همراه خانواده اش را مطرح می کند که به زنی دیگر دلباخته است . تصاویر استثنایی برداشته شده توسط کارلوس ریگاداس چشمها را بهت زده می کند . فیلم قبلی این کارگردان یعنی جدال در بهشت را دیده بودم که فیلم متوسطی بود . باورکردنی نیست که او این اثر را نیز ساخته باشد . فیلم به حق جایزه ویژه هیات داوران جشنواره کن سال 2007 را به خود اختصاص داده است . فیلم محصول مکزیک است اما فضای سینمای اسکاندیناوی را دارد و مشخصا" به فیلم اردت اثر به یاد ماندنی کارل تئودور درایر اشاره دارد . شاید مطلبی در این باره بنویسم . دیدن این فیلم را به تمامی علاقمندان سینمای هنری توصیه می کنم .

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

یک هنرمند : 5 - کویی زیوون Cui Xiuwen

تصویری که امروزه از کشور چین در ذهن داریم بیشتر حال و هوای اقتصادی دارد و کمتر به رشد فزاینده فرهنگی چین اندیشیده ایم و نقش غیر قابل انکار ش در دنیای هنر.
پس از معرفی یو مین یو نقاش معاصر چین اینبار قصد دارم یکی از زنان هنرمند معاصر چین را معرفی کنم که همچون باقی هنرمندانی که تحت عنوان یک هنرمند در اینجا معرفی می شود در ایران نام شناخته شده ای نیست .
در سال 1970 در استان هرلوگ جیانگ پا به عرصه زندگی نهاد . تحصیلاتش را در رشته هنرهای زیبا تا مقطع کارشناسی ارشد در سال 1996 ادامه داد.از سال 2000 تا کنون در بسیاری از نمایشگاههای بین المللی در سراسر دنیا شرکت کرد . در آثارش از رسانه های متنوعی چون نقاشی عکاسی و ویدیو و گاه نیز از تلفیق و ترکیب آنها استفاده می کند .
در آثار اخیرش برخلاف گذشته که بیشتر به نقدی اجتماعی می پرداخت رو به جهان زنانگی نهاده و بیشتر مفاهیمی چون بارداری و مادر بودن الهام بخش آثارش می باشند.

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

سه نگاه به " ضد مسیح "

پیش نوشت : از ابتدای شروع به کار این وبلاگ قصد نوشتن تحلیل به فیلم یا اثری را نداشتم . اما گاهی برخی از آثار ذهن را برای پرداختن به آن به چالش می کشد . یکی از این دست آثار " ضد مسیح " آخرین ساخته لارنس فون تریه به سال 2009 است که نگاهها و تفاسیر مختلفی را با خود به همراه داشت . اگرچه از نظر من در نگاه کلی فیلم متوسطی است اما دارای زوایای آشکار و پنهانیست که پرداختن به آن خالی از لطف نیست . فیلم در سه نگاه به سطوح آن مورد بررسی قرار گرفته و می توان گفت پایه همه این برداشتها نشانه هاییست که در متن فیلم جای گرفته است . به هیچ عنوان ادعای صحت مطالب نوشته شده را ندارم و از هرگونه انتقاد و نظر اصلاحی خوشحال می شوم .
نگاه اول : مرگ

کودکی از پرتگاهی سقوط می کند و پدر و مادر را در سوگ می نشاند . زن در شرایط روحی نامتعالی قرار میگیرد و همسرش که یک روان درمانگر است تصمیم به مداوای او میگیرد . از این پس این دو سفری را به کلبه ای در دل جنگل آغاز می کنند . هرچه پیش می رود با پیچیدگیهای روانی زن بیشتر آشنا می شویم . این شروع و پیشبرد اثر کمی نگرش ابتدایی را به زاویه روانشناختی لایه سطحی فیلم معطوف میدارد . آنچه در این میان در مرکز توجه قرار می گیرد درون به شدت مرگ اندیش زن است . در اندیشه او مرگ در دل طبیعت جای گرفته است . او صدای مرگ را حتی در فرو افتادن میوه درختان نیز میشنود . اما آنچه که از همه مهمتر جلوه می کند و تامل برانگیزتر است واقعیتیست تلخ که او بارها در حق کودک خود ظالمانه رفتار کرده است و در آخر نیز آگاهانه از سقوط او جلوگیری نکرده است .

آیا می توان میان این تفکرات و رفتارهای او رابطه ای یافت ؟ اگرچه فیلم ارجاعات روانشناختی چندانی ندارد اما بدون شک ریشه این کنشهای او را بایستی از این منظر در حضور پررنگ مرگ در درون او جستجو کرد . این رفتار نامادرانه زن با کودکش را نیز باید در اثر همین تقابل درون سراسر از هراس از مرگ او با شادابی و سرزندگی کودک دانست . برای فردی اینچنین مرگ هراس ، نگرش کودکانه که به دور هر نوع تصوری از مرگ و نقطه پایان است دست نیافتنی است ، پس کودک را ظالمانه می آزارد و به کام نیستی می فرستد . اینکه چگونه زن به چنین شرایط روانی دچار آمده است ، بایستی ریشه ای در کودکی خود او داشته باشد و آن سر منشا، می تواند رفتار مادری نامهربان باشد . نمادی در فیلم وجود دارد که تاییدی بر این ادعا است ، و آن همان کلبه دردل جنگل است که همچون نمادی از مادر است . مکانی که زن هنگام بازگشت به آن از نابودی می هراسد . بنگریم به جایی از فیلم که می گوید :

" ... هرگاه به اینجا می آیم ، به مرگ فکر میکنم ... "

و این همان آغوش مادری است که احساس مرگ را در درون او نهفته و او اینک نه تنها در پی نابود سازی مظاهر زندگیست ، بلکه با اقدام به عقیم ساختن خود و همسرش قصد جلوگیری از تکراری دوباره را دارد .

نگاه دوم : تولدی دیگر

آنچه در فیلم بیش از هر چیز نظرم را به خود جلب کرد نام آن مکان در میان جنگل بود که Eden نام داشت . Eden به معنای بهشت در زبان انگلیسی یک تفاوت اساسی با Heaven یا Paradise دارد . آن تفاوت تناظر معنای آن با عدن است که مستقیما" به مکانی اطلاق می گردد آدم و حوا در آن سکنا داشتند . آیا رابطه ای میان این موضوع با درونمایه فیلم وجود دارد ؟ برای این منظور شاید بهتر باشد که رجوع کنیم به ارتباط آدم و مسیح در یکی از آموزه های مسیحیت ، که گروهی از مسیحیان بر این عقیده اند که عیسی میسح برای پاکسازی گناه آدم به صلیب کشیده شد . بنگریم به این دو نقاشی وبسیاری آثار دیگر که با این مضمون کشیده شده اند . حال این نگرش به گونه ای در سطح زیرین فیلم جای گرفته است و با گذر زمانی فیلم خود را نمایان می سازد . اگرچه از همان ابتدا با قرار گرفتن نام مسیح در عنوان فیلم ذهن را به نگاهی از این زاویه سوق می داد و همچنین انتخاب ویلم دافو که پیش از این نیز یکبار در فیلم آخرین وسوسه مسیح در نقش مسیح ظاهر شده بود ، برای بازی در نقش مرد داستان نمی تواند بی جهت باشد . آنچه می دانیم و در کتابهای خصوصا" مذهبی نوشته شده است ، جدای از اینکه چه اندازه بر این باور هستیم اینست که پس از آفرینش انسان ، آدم که در بهشت عدن می زیست ، به تحریک حوا از میوه ممنوعه خورد و بهشت خارج شد . از آن پس و شاید به پیروی از این حکایت در بسیاری از مذاهب و افسانه ها با تعریفی از طبیعت فریبکارانه زن روبرو هستیم . حتی در مسیحیت که در ابتدا زن به واسطه تقدس مریم مقدس از مقامی والا برخوردار بود ، بنا بر نظریات کارل گوستاو یونگ در میانه قرون وسطی تحت همین تفاسیر افراطی به زیر کشیده شده و از تربیع مسیحیت به بیرون رانده می شود . مسئله ای که به وضوح در فیلم نیز با تصاویر کشیده شده از آن دوران مورد تاکید قرار می گیرد . تنها در میانه قرن بیستم است که بار دیگر توسط کلیسای کاتولیک از مریم باکره تجلیل گردیده و به جایگاه خود در این مذهب بازمی گردد . اما با این وجود کماکان نماد و سمبل مسیحیت همان تثلیث مردانه : پدر ، پسر و روح القدس و خالی از محوریت عنصر زنانگی باقی مانده است .

حال بازمی گردیم به فیلم ، اینبار نیز مسیح گونه ای بار دیگر در شرف به صلیب کشیده شدن است . اما نه ، اینبار او به عدن بازگشته و نه تنها فریب زن را نمی خورد بلکه اسطوره این لکاتگی را نیز می کشد و نابود می سازد . بدینگونه رهایی خود از عقوبت گناه نخستین را نیز رقم می زند . اکنون هنگام خروج از بهشت عدن همچون تابلوی نقاشی شاهان ستایشگر اثر لئوناردو داوینچی ، طبیعت در برابر این تولد دیگر سر فرو می آورد .

نگاه سوم : جنسیت

آنچه که مشخص است در پس این لایه های فیلم تفکری ضد فمنیستی قرار گرفته است که در نوع خود جالب توجه است . هرچه سعی کردم نکات بارز دیگری را در فیلم بیابم اما اصلی ترین نگاه همین نگاه رادیکال علیه زن است .

فرض اینکه مرگ پس از خروج از بهشت به تحریک زن ، برای انسان تعیین شد در کجای تفکر قرن بیست ویکم قرار دارد ؟ اینگونه شیطان صفت پنداشتن زن که خود در نقش مادر مظهر زایش و تکرار است از کدام دیدگاه مدرن سرچشمه می گیرد ؟ اینچنین شخصیت پردازی برای زن را در هیچیک از آثار فون تریه حتی مده آ ندیده بودم . در برخی آثار او نظیر داگویل و یا رقصنده در تاریکی خشونتی که از زنان سر می زند تحت تاثیر فشارهای غیر انسانی دیگران است . در اثری چون شکست امواج شخصیت زن داستان حتی از جایگاه مورد احترامی برخوردار است . چه بر فون تریه گذشته که اکنون اینگونه فیلم می سازد ؟ نمی دانم ...

پی نوشت : فیلم ضد مسیح در پایان به آندره تارکفسکی این کارگردان بی پایان سینما تقدیم شده است . فیلم سراسر پر است از ارجاعات مستقیم به آثار او . پس از فیلم بازگشت اثر آندره زویاگینتسف این شاید دومین فیلمی باشد که در همین چند ساله اینگونه از طریق درونمایه و تصویر تعمدانه اشاره به آثار تارکفسکی دارد . بی تردید هنوز هم حرفهای ناگفته پیرامون آثار او باقیست .

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

یک هنرمند : 5 - آنتونی براون Anthony Brown

آنتونی براون تصویرگری شناخته شده در زمینه ی کتاب کودک است. وی متولد انگلستان و فارغ التحصیل کالج لیدز است. درسال 2000 او اولین تصویرگر انگلیسی بود که جایزه هانس کریستسن اندرسون را به خود اختصاص داد. تصاویر بی بدیل وی برای هر مخاطبی جذاب است و مخاطب در هر گروه سنی میتواند با آنها ارتباط برقرار نماید . دو مشخصه بارز کارهای این تصویرگر استفاده از شخصیت میمون در کارهایش و اقتباس از کارهای نقاشان مشهور است (به خصوص آثار سوریالیست ها) . نکته دوم شاید او را در حیطه ی تصویرگری پست مدرن قرار دهد . این هنرمند خوش فکر با خلاقیتی قابل تحسین آثار هنرمندان برجسته را با خلاقیتی ستودنی چنان وارد کارهای خود میکند که کودک بدون آنکه آگاهی داشته باشد وارد دنیای هنر و فلسفه میشود و حتی اگر با چنین تصاویری برخورد نکرده باشد آنتونی براون با مهارتی عجیب آنها را در ناخودآگاه کودکان مخاطب خود حک میکند . زمانی نه چندان دور با دیدن تصاویر اصلی مخاطب حسی آشنا و خوشایند را تجربه می کند و با این آثار بیگانه نیست .