۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

زمستان است و سرما و بی انگیزگی

تقویم جالبی را سوفیا مسافر عید امسال برایم آورد که هم تصویرسازی های دیدنی دارد ، هم شعرهای خواندنی . چند روز پیش یکباره نگاهم به صفحه بهمن ماه آن افتاد که شعر زیبایی از گروس عبدالملکیان برآن بود . در این روزهایی که تخریب چشم نوازترین بخش وبلاگ یعنی عکسهایش ، انگیزه هر نوع به روز کردنی را گرفته ، بی جا ندیدم که لذت خواندن این شعر را با شما تقسیم کنم .
زنبورها را مجبور کرده ایم
از گل های سمی ،
عسل بیاورند
و گنجشکی که سالها
بر سیم برق نشسته از شاخه ی درخت می ترسد
با من بگو چگونه بخندم
وقتی که دورلب هایم رامین گذاری کرده اند
ما کاشفان کوچه های بن بستیم
حرف های خسته ای داریم
این بار
پیامبری بفرست
که تنها گوش کند

۷ نظر:

درخت ابدی گفت...

این شعر وصفی از حال و روز ماست.
بدبختانه، قبل از این‌که عکس‌ها رو ببینم پرید. امیدوارم یه فکری به حال عکس گذاشتن بکنی تا انگیزه سر جاش بمونه.

شهرزاد گفت...

دوست داشتم این شعر را..

برای آپلود عکساتون در بلاگ اسپات از سایر سایت های اپلود استفاده کنید.
server در بلاگ اسپات خیلی وقته که فیلتره.

گودرز گفت...

شعر زیبایی بود، لذت بردم.
دست سوفیا هم درد نکنه.

اسحق فتحی گفت...

درود بر شما
زیباست بسیار زیبا ممنونم از شما رفیق

ناشناس گفت...

سلام
من در مورد یک پروژه ی دانشگاهی در فییس بوک براتون پیغام گذاشتم ولی متاسفانه جوابی نگرفتم. سپیده

مهدی کتابفروش گفت...

دوستان وبلاگ جدید رو شروع کردم اونجا سر بزنید.
به سپیده :
من در فیس بوک پیغامی از شما دریافت نکردم و اگر بتونم کمکی کنم حتما" کمک می کنم .

ناشناس گفت...

مهدی جان من چندین بار برای شما در فیس بوک پیغام گذاشته ام! یا شما حک شده اید و خبر ندارید ویا احتمالا کسی پسورد شمارو داشته و پیغام های من رو حذف کرده! از پروژه ی من که فعلا گذشت ولی حتما پسوردتون رو عوض کنید چون به شدت به پروژه ای که انجام دادیم بهتون احتیاج داشتم و شما به پیغام های من جواب ندادید! سپیده سپیدوند