۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

یک هنرمند : 1 - ویم دلوی Vim Delvoye

((همچون تنیسوری هستم که درهر دو طرف تور بازی می کنم و این در مورد هرچه تا کنون انجام داده ام صدق می کند)) دلوی
ویم دلوی متولد ورودیک بلژیک در سال 1965 و هنرمندی شناخته شده در دنیای امروز می باشد که در بلژیک و انگلیس به فعالیت می پردازد .دلوی مجموعه آثار متنوعی ارائه داده است چندانکه گاه پیدا کردن خط ربطی بین آثارش بسیار دشوار است.برخی از آثارش را معرفی می کنم:
اینستالیشن Cloaca
Cloaca نام دستگاهی است که غذا می خورد و مدفوع تولید می کند .این دستگاه چندش آور برای اولین بار در موزه هنرهای معاصر انتورپ( شهری در بلژیک) Cloaca در سال 2000 اجرا گردید و پس از آن در نمایشگاههای دیگر نمونه های بیشتری از آن ساخته شده و ارائه گردید. .
مجموعه x-Ray شامل مجموعه عکس های اشعه ایکس از آمیزش جنسی در سال 2001 . دلوی این مجموعه را در آزمایشگاه یکی از دوستانش با آغشته کردن فیگور ها به باریم و سپس تهیه فیلم اشعه ایکس از صحنه آمیزش جنسی آنها تهیه نمود.
خوک های تاتو شده Tattooed pigs این مجموعه را شاید بتوان مهمترین پروژه هنری دلوی و همچنین یکی ازمعروفترین آنها دانست . وی از دهه 90 نقاشی روی بدن خوک ها را آغاز کرده است .گویا سطح صاف و روشن و همیشه عریان بدن خوکها بستری مناسب برای انواع تاتو می باشد. وی ابتدااین پروژه را در کشور چین آغاز نمود چراکه می توانست از دست محافظین حقوق حیوانات در امان باشد .این مجموعه بجز طرفداران حقوق حیوانات میان سایر مخاطبین به سرعت محبوبیت یافت و نام دلوی را بر سر زبانها انداخت.
آنچه در اثار دلوی به عنوان یک خصیصه می توان بر شمرد نوعی شیطنت کودکانه است که با خلاقیتی وافر سعی در متعجب کردن مخاطب دارد آنچه بعضی از منتقدین با بدبینی میل به خنداندن دیگران نامیده اند . اما آیا به راستی در آثار دلوی شاهد بیانی امروزی هستیم؟ آنچه بتوان گسست از هنر مدرن نامید؟ آیا از تصاویر آمیزش جنسی که با اشعه ایکس تصویر شده است و یا خوک های تاتو شده چیزی فراتر از خلاقیت بازیگوشانه پیکاسو یافتنی ست که زین و دسته دوچرخه را به هیئت گاوی درآورد؟به هر حال ساده است در حاشیه امنی نشستن وآثار هنرمندی صاحب نام را اینگونه به پرسش کشیدن.

وبلاگ نویسی و هنر جدید

وب لاگ نویسی بدون شک انقلابی عظیم درگستره ژورنالیسم می باشد و دارای ابعاد گسترده ای در علم ارتباطات و روابط انسانی ست.انقلابی که در سایه آن می توان به دور از هر گونه هراسی از مراجع قدرت فاصله گرفت .این مراجع قدرت گفتگوی غالب و قالب گفتگو را تعیین می کنند و از یک حکومت دیکتاتور تا یک سردبیر نادان با افق کوتاه اندیشه را شامل می شوند . در این مجموعه می خواهم به معرفی و بررسی هنرامروز بپردازم- که با مرزی گاه مشخص و گاه مخدوش- ازهنر دوره مدرن جدا می شود. می توان از پایه های تئوریک آن سخن گفت و یا در قالب بحثی فلسفی مختصاتی برایش متصور شد. روش من در این مجموعه نوشتار با پیروی از سخن ویتگنشتاین- که درنفی روش فلسفی افلاطون تعریف دقیق فلسفی را کاری عبث وگاه ناممکن دانسته وتبیین مصداق ها را به اندازه کافی روشنگر میداند- از گرفتار کردن خود در دام تعاریف پرهیز نموده و بنا را بر معرفی هنرمندان و بررسی آثارشان میگذارم تا از آن راهی به شناخت هنری که پست مدرن نامیده می شود بجویم . هنرمندان مختلف از عکاسی و نقاشی گرفته تا شیوه های اخیر بیان هنری را در این مجموعه گرد خواهم آورد که اکثرشان برای اولین بار است که به زبان فارسی معرفی می شوند .

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

دوره بررسی مکاتب فلسفی : 1 - اگزیستانسیالیسم

کتاب اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر نوشته ژان پل سارتر پاسخی است از او به منتقدان این فلسفه که توسط انتشارات نیلوفر با ترجمه مصطفی رحیمی چاپ گردیده است . تعبیری که از فلسفه اگزیستانسیالسیم در اذهان عموم خصوصا" در ایران جا افتاده فلسفه ایست درباره پوچی . فلسفه ای که منجر به نا امیدی و دلزدگی می گردد . بطور کلی این مکتب به دو شاخه مذهبی با نویسنده ای همچون سورن کی یر کگارد و غیر مذهبی با متفکرینی همچون مارتین هایدگر و ژان پل سارتر تقسیم میشود . اکنون در این مطلب با ذکر خلاصه ای از این کتاب ، نگاهی می اندازم به این فلسفه از دیدگاه یکی از بزرگانش .
1 - دغدغه فلسفه اگزیستانسیالیسم همانطور که از نام آن پیداست ، رویکردی جدید به مسئله وجودی وهویتی انسان است .
2 - " می اندیشم ، پس هستم ." آری ، جمله معروفی از رنه دکارت است . که به عقیده سارتر حقیقتی مطلق است که به وسیله آن شعور آدمی به وجود خود پی می برد . به زبانی دیگر اینکه این من هستم که می اندیشم یگانه راهی است برای درک وجود خویشتن .
3 - وجود مقدم بر ماهیت است . شاید بتوان گفت اصلی ترین و انقلابی ترین نظر این مکتب است . هر شیء بنابر دلیل و یا کاربردی بوجود آمده است . اما انسان دارای ماهیت و واجب الوجود نمی باشد . انسان بی هیچ علت پیشین و نخستین پدید آمده است .
4 - بشر پس از وجود یافتن ، وانهاده است و در جریان زندگی با کارهای خود ، خود را می سازد . بنابراین نمی توان او را از پیش تعریف کرد . در اصل بشر همان است که خود می سازد .
5 - اصل ابتدایی اگزیستانسیالیسم ، درون گرایی است . درون گرایی به آن معنی که توانایی بشر برای ساختن خود و جهان خود ریشه در عالم درون دارد نه در عالم خارج . نیروی درونی اوست که به او ، محیط و آینده اش معنا می بخشد .
6 - چیزی به نام طبیعت بشری وجود ندارد . یعنی اینکه هیچ چیز بعنوان دنیای خارج که رفتار انسان را تحت تاثیر قرار دهد ، وجود ندارد . همه چیز پدیده هاییست که بشر برای اطرافش تعیین و وضع کرده است . از این رو در این مکتب با وضع بشری روبروییم . اینست اصالت سوژه بر ابژه .
7 - بشر در انتخاب آزاد و مختار است . منظور اینست که هرفرد ، با آزادی ، وجود خود را انتخاب می کند .
8 - این بشر است که با انتخاب و تفکر، به خود و جهانش طرح می دهد . اما طرحی ارزشمند است که به عمل درآمده باشد . این طرح اگر همچون یک آرزو در مرحله خواست باقی بماند ، بی ارزش است .
9 - اما بشر مسئولیت کلی دارد . اوست که در قبال هر انتخاب و عملش مسئول است . چرا که او با عملش اخلاق می آفریند و سرلوحه دیگریست . آدمی با انتخاب راه خود ، راه همه آدمیان را تعیین می کند .
10 - آدمی جز عقل و انتخاب نیست . اینچنین است که این انسان به خود وانهاده در برابر همه عالم ملتزم می شود . این التزام و مسئولیت منجر به بروز دلهره در انسان اگریستانسیالیسم می گردد .
11 - این دلهره به نا امیدی و بی عملی نمی انجامد . بطور کلی هستی انسان دلهره آور است .
12 - انسان از طریق اندیشه نه تنها مستقیما" به وجود خود پی می برد ، بلکه به وجود دیگران نیز پی می برد و دیگران را به منزله شرط وجود می شناسد . این درونگرایی متقابل است .
13 - مطلق بودن انتخاب در هر دوره به دلیل نزدیک بودن انتخاب های آن دوره منجر به ایجاد فرهنگ می گردد که این فرهنگ در طول دوران نسبی است . انتخابهای مشترک دوران ، کلیتی را برای بشر ترسیم می کند که پیوسته در حال ایجاد و تغییر است اما ازلی و ابدی نیست .
14 - به عقیده سارتر هر کس به جبر اعتقاد دارد و برای عمل خود به دنبال عذری است دچار سوءنیت است . او بر خطاست زیراکه آزادی کلی اقدام را کتمان می کند .
15 - بشر در عین وانهادگی واضع ارزشهاست . پس دیگر نمی تواند جز یک چیز طلب کند و آن آزادی و اختیاری است که اساس همه ارزشهاست . طلب آزادی برای آزادیست . یعنی زمانی فرد آزاد است که دیگران نیز آزاد باشند .
16 - اما اصالت بشر . اصالت بشر از دیدگاه اگزیستانسیالیسم تفاوت فراوانی دارد با مفاهیم دیگر این عبارت . سارتر ، بشر را بر مبنای بهترین رفتار بعضی از افراد نمی سنجد ، یعنی بشر بر اساس برخی از پیشرفتها غایت نهایی هستی نیست . بلکه اصالت بشر در گرو طرح ریزی جهان بیرون با اراده و انتخاب آزاد خود بشر است .
این چکیده ای بود از یکی از منابع مهم فلسفه اگزیستانسیالیسم . جای آن دارد که بگویم این مطالب تنها خلاصه ای از کتاب است و نه نقطه نظرات نویسنده وبلاگ .
در پایان که خوب می نگرم ، می بینم نظریات این اندیشه تا چه اندازه در رمان معروف نویسنده بزرگ اگزیستانسیالیسم ، آلبر کامو، یعنی بیگانه منعکس گردیده است . شاید انگیزه ای باشد برای مطالعه مجدد و بررسی این اثر در آینده ای نزدیک .

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

پرسونا

این روزها به شدت با کمبود وقت مواجهم که فرصت نوشتن مطلب جدید بدستم نمیاد . چندی پیش مطلبی نوشتم برای فیلم پرسونا یا نقاب که بهتر دیدم آن را با مقداری تغییر در اینجا بیاورم :
اینگمار برگمان و سینمای او بی تردید یکی از قله های کم نظیر تاریخ سینمای جهان است . دیدن چند باره آثار او همواره برایم مسحور کننده بوده است . نوع نگاه او به مقوله های زندگی ، مرگ ، خداوند ، مذهب و ... که با آن فضاهای خاص او که امروزه به فضاهای برگمانی موسوم است آمیخته گشته ، سینما یی ناب و یگانه پدید آورده است . پرسونا اثری از او به سال 1966 می باشد که عناصر سینمای او از قاب بندی گرفته تا زوایای دوربین و نور پردازی استثنایی را به وضوح می تواند مشاهده کرد . رویکرد روانشناختی در فضا ها ، تصاویر ، گفتگو ها و حالات بازیگران فیلم موج می زند . پس اینبار از منظر این رویکرد به فیلم نگاهی دقیقتر می اندارم :
1 - از خود بیگانگی و اختلال هویت
شخصیت اصلی فیلم دختریست به نام الیزابت که دارای همسر و یک فرزند ناخواسته است . رابطه مناسبی خصوصا" با فرزندش ندارد . او که پیش از این بازیگر موفقی در تئاتر بوده است با هویتی چند تکه از خود در نگاه دیگران که با خود واقعی او آنچنان نزدیکی ندارد رو برو گردیده است و ناگاه در حین بازی در نقش الکترا دست از بازیگری کشیده و سکوت اختیار نموده است . اکنون در یک آسایشگاه تحت مراقبت و درمان است . آنچه در اینجا اهمیت دارد اینست که به واقع در نقش الکترا چه بر او گذشته است ؟ الکترا دختر آگا ممنون سردار بزرگ جنگ تروا ست ، که پدرش هنگام بازگشت به خانه به دست همسر خیانتکارش ، کلمنسترا ، کشته می شود . (برای جزئیات و ادامه داستان رجوع شود به اثری به همین نام از سوفوکل ) . الیزابت هیچگونه شباهتی به الکترا ندارد و گره داستان در همینجاست . او نه تنها شباهتی به الکترا ندارد بلکه در زندگی مادری نامهربان است که نزدیکی به نقش کلمنسترا دارد . پس میان من واقعی او و من او در صحنه تئاتر بیگانگی و اختلالی رخ داده که او را دلزده و افسرده نموده است . آنچه او می اندیشد ، اعتقاد دارد و آرزو می کند تناسبی با زندگی او ندارد . در نتیجه دیگر قادر به استفاده از نقاب خود نیست . این افسردگی و دلزدگی وافر او را به سوی اندیشه مرگ رهنمون ساخته است . اما وجود هراس از مرگ شدید در درون او ، که در بسیاری از رفتارهای او دیده میشود ، توانایی پایان دادن به زندگی را از او گرفته است . پس او را در شرایطی برزخ گونه قرار گرفته است که او را بر آن داشته تا نقاب سکوت بر صورت زده و با یاس و نا امیدی گذر زمان نماید .
2 - همزاد سازی
الیزابت پس از گذارندن یک دوره درمان در بیمارستان به همراه پرستار خود سفری را به کلبه ای در کنار دریا آغاز می کند . آلما که در نقش پرستار در فیلم ظاهر می گردد شخصیتی است سرزنده و فعال که میتواند حس شادابی و خوشنودی جدیدی را در الیزابت ایجاد کند . اما هرچه پیش می رود نه تنها در او تغییری پدید نمی آید بلکه این آلماست که در برخورد با عمق شخصیت الیزابت به فوران احساسی و عقیده ای خود از زندگی می پردازد . در اینجا با این مسئله مواجه می گردیم که اینک بیمار کیست ؟ و پرستار کیست ؟
آنچه در ادامه از الیزابت سر می زند Project شخصیت خود بر آلماست . الیزابت از آلما یک همزاد ، یک اینه و یک خود دیگر می سازد . نقابش را بر صورت او گذاشته تا نقشش برایش بازی کند . بدینگونه است که در صحنه ای رویایی آن دو همچون دو پاره از یک بدن در آغوش هم قرار می گیرند تا این یگانگی را به تصویر کشند .
3 - مهروکین و شاید رهایی
آلما اینک در نقش الیزابت قرار گرفته و زبان سخنگوی او می گردد . اوست در اوج ناباوری در لحظه ای جادویی با خواست و اشاره الیزابت در آغوش همسر او قرار می گیرد و از احساسهای دوگانه او از زندگی می گوید . از علاقه مادرانه به فرزندی که مورد بی مهری او قرار گرفته است . از عشق وافر به همسری که ترکش کرده است . این بیان احساسات با تصاویر خشمگین الیزابت همراه می گردد تا مهر تاییدی باشد بر وجود مهروکین (ambivalance) شدید در درون الیزابت . در پی این بیرون ریزی روانی و مشاهده دیگری در نقش خود تصمیم به بازگشت می گیرد . در پایان پس از بازپس گیری خود از آلمای مضطرب و خسته اسباب خود را جمع کرده و راهی می شود اما به کدام سو ؟ به سوی مرگ ؟ ویا زندگی ؟

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

سرگیجه

برای ایجاد اولین پست در این وبلاگ در فکر موضوعی خاص بودم که بطور اتفاقی با عکسی از فیلم سرگیجه شاهکار آلفرد هیچکاک محصول سال 1958 برخورد کردم . به یاد آن تصاویر جادویی فیلم خصوصا" در آن پلانهای تعقیب در آن فضای رویایی و مه آلود افتادم . پس بهتر دانستم اولین مطلب این وبلاگ را به این اثر اختصاص دهم که بحق یکی از بی بدیل ترین آثار تاریخ سینماست . سرگیجه فیلمیست که به عقیده من حتی هیچکاک نیز نتوانست دیگر به قله آن دست پیدا کند . فیلمی که علی رغم تعلق به ژانر دلهره دارای مضمونی فلسفی است . درونمایه آمیخته با هراس از مرگ و میل به جاودانگی این اثر آنرا به شدت از فیلمهای نظیر خود متفاوت می سازد . فضای فیلم بر پایه این درونمایه به دو وضعیت واقعیت و رویا تقسیم میگردد که با محارت خاصی ترسیم شده است .
اسکاتی کاراگاهیست که بر اثر تجربه نیمه کاره سقوط , به بیماری ترس از ارتفاع دچار گردیده است و با تصویری از سقوط و در نتیجه آن با اندیشه ای از مرگ دست به گریبان است . اسکاتی پس از آشنایی به خانمی به نام مادلین به دلیل افکار و تخیلاتش , او را همچون نمادی از جاودانگی قرار داده و به او دل می بندد و اینگونه است که فیلم به حضور و عدم حضور مادلین به دو پاره واقعیت و رویا تقسیم شده و هر پاره دارای عناصر مخصوص به خود است .
فیلم آنچنان دارای کشش ساختاری و موضوعی است که باز هم مرا به این اندیشه وا میدارد , که آیا به واقع سینما به پایان راه خود رسیده است ؟ چرا دیگر آثاری از این دست و با این کیفیت برجسته هنری دیگر آفریده نمی شود ؟

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

سلام

سلام به دوستان و خوانندگان عزیز. این وبلاگ که نامش برگرفته از نام آخرین فیلم یاسو جیرو ازو فیلمساز برجسته ژاپنی است به بررسی آثار هنری _ادبی و فلسفی خواهد پرداخت . من به همراه فرخ نورونی نویسندگان این وبلاگ می باشیم . در ابتدای کارلازم می دانم چند مورد زیررا گویا باشم : 1. این وبلاگ با موضوع هنر- ادب - فلسفه ایجاد گردیده است . در نتیجه خواهشمندم از اظهار نظرات سیاسی خودداری فرمایید . 2. معتقدم یگانه راه پیشرفت داناییست . پس بکوشیم تا این زمینه نوشتاری انگیزه ای باشد برای مطالعه کتابهای بیشتر و دیدن آثار هنری بیشتر . 3. در صورت ارائه تحلیل به هیچ عنوان ادعای صحت مطالب عنوان شده را ندارم پس با اظهار نظرهای خصوصا" مخالف خود خوشحالم نمایید . 4. در این وبلاگ به سرفصلهایی نظیر بررسی آثار هنرمندان و نویسندگان بزرگ -آثار ماندگار تاریخ ادب و هنر-معرفی کتاب و فیلم ونقاشی و عکس و ... پرداخته خواهد شد . از شما دعوت می شود با ما همراه باشید .