تردید آخرین ساخته واروژ کریم مسیحی یک اتفاق در سینمای ایران است . اتفاقی نادر که نمونه اش کمتر رخ داده است و این رخدادش شاید نقطه عطفی در روند این سینما باشد . از این رو میگویم اتفاق که اگر خوب بنگریم پیشینه اقتباس از آثار ادبی قدمت چندانی در سینمای ایران ندارد . شاید معروفترین آثار سینمایی اقتباس شده از آثار ادبی ایرانی ، آثاری نظیر گاو ، تنگسیر ، بوف کور ، شازده احتجاب و ملکوت در سالهای قبل از انقلاب و مهمان مامان و گاوخونی در سینمای پس از انقلاب باشند . در بخش اقتباس از آثار خارجی که به واقع آثار اندکی می باشند اقتباس قابل قبول و نه چندان وفادارانه شبهای روشن از داستان کوتاهی به همین نام از داستایفسکی یک استثناست . اینکه چرا این نوع از سینما کمتر در ایران مورد توجه قرار گرفته شاید ریشه در رویکرد مؤلف گرایانه بزرگانی نظیر شهیدثالث ، بیضایی ، تقوایی و کیارستمی و ... بوده است که خود مبحثی جداگانه را می طلبد . اما تردید یک اقتباس منحصر به فرد از یک اثر جهانی آنهم هملت نوشته شکسپیر است . هملت خود اثری است خاص که دارای وجوه پیچیده ساخ
تاری و درونمایه ای می باشد . موضوعاتی نظیر قدرت طلبی ، انتقام ، انسانیت ، عشق ، خیانت و در پس زمینه همه مرگ و زندگی ، با شخصیت پردازی یگانه ای همراه گردیده و شاهکاری پدید آورده که بارها در تئاتر و سینما مورد برداشت قرار گرفته است . کافیست نام آنرا در یکی از سایتهای سینمایی جستجو نمایید تا با انبوهی از آثار با همین نام روبرو گردید . شاخصترین این آثار سه اقتباس سرلارنس اولیویر ، گرگوری کوزینتسف و کنت برانا می باشند .
اما بدون شک درونمایه اصلی نمایشنامه هملت واقعیت مرگ است . کمتر علاقه مند آثار ادبی است که با این قطعه از نمایشنامه برخورد نکرده باشد :
"ببودن يا نبودن، بحث در اين است!
آيا عقل را شايسته تر آنكه :
مدام از منجنيق و تير دوران جفاپيشه ستم بردن
و يا بر روي يك دريا مصائب تيغ آهختن
و از راه خلاف ايام آنها را سرآوردن
بمردن، خواب رفتن، بس!
و بتوانيم اگر گفتن
كه با يك خفتن تنها
همه آلام قلبي و هزاران لطمه و زجر طبيعي
را كه جسم ما دچارش هست
پايان ميتوان دادن
چنين انجام را بايد به اخلاص آرزوكردن:
بمردن، خواب رفتن...
خواب رفتن، يحتمل هم خواب ديدن!
..."
این مضمون توسط کریم مسیحی به گونه ای دیدنی در اثر جای گرفته است . تاریخ در حال تکرار است و تراژدی در حال تولد . بار دیگر جاه طلبی و خیانت ، باردیگر نیرنگ و دروغ . آیا هملت نیز بار دیگر به ورطه انتقام کشیده خواهد شد . آیا دیگر باره او در کشمکش زندگی و عشق با مرگ و رهایی گرفتار خواهد آمد . نه ، اینبار قهرمان تقدیر غم انگیز هستیش را می پذیرد و مابقی را نیز بدست همان می سپارد .هم او می پذیردو هم معشوقه اش به عشق او . در نمایشنامه آنچه که موجب رنج هملت است ، تردید و دودلی میان مرگ و زندگی است . بشنویم از زبان او که می گوید :
"... همين اشكال كار ماست
زيرااينكه در آن خواب مرگ و بعد از آن
کز چنبر اين گير و دار بيبقا فارغ شويم
آنگه چه رؤياها پديد آيد
همين بايد تأمل را برانگيزد!
همين پروا، بلايا را طويل العمر ميسازد
و گرنه كيست كو تن در دهد در طعن و طنز دهر
و آزار ستمگر
وهن اهل كبر
و رنج خفت از معشوق و سرگرداندن قانون
تجريهاي ديواني و خواريها كه دائم مستعدان صبور
از هر فرو مايه همي بينند،
اينها جمله در حالي كه هر آني به نوك دشنهاي عريان
حساب خويش را صافي توان كردن!
كدامين كس بخواهد اينهمه بار گران بردن؟
عرقريزان و نالان زير ثقل عمر سركردن!
جز آنكه ترس از چيزي پس از مرگ...
آن زمين كشف ناكرده
كه هرگز هيچ سالك از كرانش برنميگردد
همانا عزم را حيران و خاطر را مردد كرده
ما را برميانگيزد كه در هر آفت و شري كه ميبينيم تاب آورده
بيهوده به دامان بلياتي، جز از اينها،
كه واقف نيستيم از حال آنها
خويشتن را در نيندازيم!
بدين آيين ، شعور و معرفت ما جمله را نامرد ميسازد
بدين سان ، پوشش انديشه و سودا صفاي صبغهي اصلي همت را
به رو زردي مبدل سازد
و نيات والا و گرانسنگ از همين پروا ز مجرا منحرف گرديده
از نام عمل محروم ميماند!
(ترجمه ای از مجتبی مینوی)
این تردید منجر به جدالی درونی و آشفتگی ذهنی بر سر این تصمیم برای هملت می گردد . در این فیلم نیزهمین تردید است که بر عنوان اثر جای گرفته است ، اما از سوی شخصیت اصلی فیلم تبدیل به یقینی اندوهبار یعنی پذیرش مرگ می گردد . شاید بتوان گفت مضمون نمایشنامه هملت بدست کریم مسیحی پایانی شرقی و ایرانی به خود گرفته است که قهرمان پس از رشادت و دلاوری در نبرد ، در برابر مرگ فروتنانه سر خم می کند . با رجوع به سرنوشت قهرمانان شاهنامه نظیر ایرج ، رستم ، سهراب ، سیاوش ، ... ویا افسانه آرش کمانگیر می توان این پایان محتوم و تراژیک ، این تمکین به تقدیر را به وضوح مشاهده کرد . شاید هم از این رو باشد که نام سیاوش بر شخصیت اصلی فیلم تردید نهاده شده است . آیا این نوع نگرش از سر شهامت و آگاهی است و یا از سر ناتوانی و هراس ؟
سخن ازاین بابت بسیار است و فرصتهای مجازی کوتاه . اما نمی توانم سه نکته کوتاه را درباره فیلم عنوان نکنم :
1 - هملت اثری است بی زمان و جهانشمول و متعلق به دوره و یا تاریخ خاصی نیست . کریم مسیحی نیز با آگاهی ، این درونمایه را به فضا و یا دوره تاریخی از ایران نسبت نداده و از نزدیک شدن به زندگی اجتماعی و روزمره جامعه پرهیز نموده است .
2 - در فیلم عشق به مثابه تنها کنش بی تردید جهت معنا بخشیدن به زندگی مطرح می شود و در بیان این اصل ترانه علیدوستی با بازی مسلط خود نقش به سزایی داشته است . افلیایی اینچنین دلنشین و تاثیرگذار بر اثردر هیچیک از سه اقتباس نامبرده ندیده بودم . باقی نقشها اگرچه خوب اجرا شده اند اما نکته خاصی ندارند .
3 -سکانس پایانی فیلم بازسازی نقاشی افلیا اثر جان اورت میلایس است که در فیلم نیز مورد تاکید قرار میگیرد . این بازسازی تصویری در نوع خود بسیار زیبا و به جا صورت گرفته است .
دیدن این فیلم را به همه هنردوستان و ادب دوستان توصیه می کنم .